تاریخ تشیع در نیشابور؛ از آغاز تا پایان قرن چهارم هجری (بخش دوم)
محمد دشتی
| ابتدای بخش نخست | بخش دوم | بخش سوم |
- روند پیدایش و رشد تشیع در نیشابور:
شواهد تاریخی، نشان میدهند که نهال تشیّع با حضور صحابه و تابعین که با فرهنگ تشیع و مذهب اهل بیت (علیهمالسلام) آشنا بودند، در سرزمینها و بلاد فتح شده، از جمله نیشابور، غرس شده و رشد و توسعه خود را مرهون فعالیتهای فرهنگی علما و بزرگان تشیع و آشنایان به این مکتب به خصوص سادات علوی بوده است. در این میان، عوامل شتابدهنده و یا کُندکننده نیز حائز اهمیت میباشند.
الف) صحابه در نیشابور/ ورود نخستین گام های تشیع به نیشابور:
تواریخ مربوط به شهر نیشابور که از سوی اندیشمندان بیطرف نوشته شدهاند، تا حدّ زیادی، مسیر حرکت تشیع را در این خطّه ترسیم میکنند. تاریخ نیشابور، نوشتهی ابنالبیّع ابو عبدالله حاکم نیشابوری ظاهراً قدیمیترین منبعی است که به طور اختصاصی به بررسی تاریخ نیشابور و به خصوص مسائل فرهنگی این شهر پرداخته است. گرچه اصل این کتاب که در اوایل قرن چهارم هجری نگاشته شده و بعدها نیز مطالبی توسط خود مؤلف به آن اضافه گردیده در دست نیست، ولی تلخیص و ترجمهای از این کتاب که مربوط به اواخر قرن هشتم هجری و اوایل قرن نهم هجری است در دست میباشد که بسیار ارزشمند است. تلخیصکننده که گاه مطالبی بر اصل کتاب افزوده، فردی است به نام احمد بن محمد بن الحسن بن احمد معروف به خلیفه نیشابوری. این کتاب به مقتضای تاریخ تألیف آن، به ذکر صحابه و تابعین و تابعینِ تابعین و طبقات علمای این شهر تا اواخر قرن چهارم هجری پرداخته است،که در بین ایشان افرادی صاحب نفوذ و اندیشمند از آشنایان و معتقدان به مکتب تشیع به چشم میخورد.
حاکم، از حدود 20 نفر صحابی نام میبرد که به نحوی با نیشابور ارتباط داشته و بیشترشان ساکن این شهر بوده و در همانجا فوت کرده و دارای فرزندان و اعقابی بودهاند.(51) در بین این گروه، نه چهرههای شناخته شده از اصحاب علی (علیهالسلام) به چشم میخورند، و نه کسانی که به خصومت با امام علی (علیهالسلام) و اهل بیت (علیهمالسلام) معروف بودند؛ این در حالی است که بدون شک، آنان به مرام و مکتب علی(علیهالسلام) و سخنان پیامبر در شأن آن حضرت و حسنین (علیهما السلام) و فاطمه زهرا (علیهاالسلام) آشنا بودند.
بنابراین، بسیار بعید است که هیچ یک از صحابه مهاجر به نیشابور هیچ سخنی از تشیع به میان نیاورده باشند، بلکه به عکس، به دلیل دور شدن از مرکز حکومت اسلامی و کاسته شدن از حضور عوامل فشار، این گونه افراد راحتتر میتوانستهاند واقعیتها را برای مردم بومی و فرزندان خود بیان کنند. گرچه توقع این که همهی آنها سخن حق را بگویند نیز توقعی بیجا و دور از واقع است.
ب) تابعین در نیشابور:
حاکم در ادامه به ذکر علما و بزرگان از تابعین (آنان که صحابه را درک کردهاند) میپردازد که به نیشابور رسیده، از آن گذشته و یا در آنجا ساکن شدهاند. در این باره، حاکم جمع زیادی را ذکر میکند که در میان آنان، این افراد به چشم میخورند:
- جعدة بن هبیره مخزومی که علی (علیهالسلام) دایی او بوده است.(52) به گفته حاکم: «جعدة از امیرالمؤمنین علی (کرّم الله وجهه) علم آموخته بود و حدیث نقل میکرد.»
ـ ابوسعید حسن بصری زاهد. حاکم درباره حسن بصری مینویسد: «او از تلامذه و تربیتیافتگان حضرت امیرالمؤمنین علی (کرّم الله وجهه) بود، چنان که مشهور است.»(53)
ـ عبدالله بن صامت: وی پسر برادر ابوذر غفاری -مدافع بزرگ ولایت اهل بیت (علیهمالسلام)(54)- بود.(55)
ـ علقمة بن قیس النخعی. به نقل حاکم: «علقمه از ملازمان و تلامذه حضرت امیرالمؤمنین علی (کرّم الله وجهه) بود که علم از ایشان آموخت.»
ـ غیاث بن عبدالله. به گفته حاکم: «غیاث از بزرگان اصحاب امیرالمؤمنین علی (کرّم الله وجهه) بود.»(56)
در میان تابعین به افرادی برخورد میکنیم که به «نیشابوری» توصیف شدهاند. این افراد، احتمالا از مهاجران مسلمانی بودهاند که ساکن نیشابور شدهاند، همچنان که این احتمال وجود دارد که آنان از مسلمانان بومی باشند.
در بین نامهای صحابه و تابعین که حاکم ذکر نموده، اسمی که معمولا شیعیان و گروندگان به اهل بیت (علیهمالسلام)انتخاب میکردند، بسیار کم دیده میشود، لیکن این موضوع نمیتواند وجود فرهنگ تشیع در مقابل ایشان را نفی کند؛ چرا که این مسئله میتواند ناشی از این باشد که این افراد نوعاً عرب بوده و در انتخاب اسامی همان الگوی عربی را داشتهاند و از این رو، حسّاسیّتی به انتخاب اسمهای خاص در بین آنان وجود نداشته است.
ج) تابعین تابعین در نیشابور
حاکم، نامهای علمای اتباع تابعین را، چه آنها که نیشابوریالاصل بودهاند، و چه آنها که وارد این شهر شده و در آن سکنی گزیدهاند و یا از آن جا گذشتهاند ذکر میکند.(57) در میان اسمهای اتباع تابعین به اسم حسن، حسین و محمد، همچنین افرادی که به «نیشابوری» توصیف شدهاند بیشتر برخورد میکنیم، ولی در بین آنان به اسمی از علویان بر نمیخوریم. البتّه باید توجه داشت که در این جا، فقط اسامی بزرگان و علما ذکر میشود. در هر حال، وضعیّت فکری و مذهبی تابعین تابعین، جز آن چه از اسامی شبیه اسامی اهل بیت (علیهمالسلام) استشمام میشود، مبهم است.
د) اتباع الاتباع در نیشابور
سپس، حاکم به ذکر اسامی علما و بزرگان از اتباعالاتباع میپردازد که مقیم نیشابور بوده و یا از این شهر دیدن کردهاند.(58) از نظر زمانی، منظور حاکم دورهای است که افرادی همچون: احمد بن الحسن الحافظ ابوالحسن الترمذی از شاگردان احمد بن حنبل(59)؛ حجّاج، پدر مسلم بن حجاج(60) و خود مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری (206-261هـ)، مؤلف یکی از صحاح سته اهل سنت، در نیشابور میزیستند.(61) در میان این گروه، به افراد ذیل برمیخوریم.
- ابوالصلت خادم علی بن موسیالرضا.
- امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام). حاکم درباره حضور امام رضا (علیهالسلام) در نیشابور مینویسد: «امیرالمؤمنین علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (رضی الله عنهم) ابوالحسن الامام الشهید، سال 200هـ وارد نیشابور گشت، و مدّتی در آن شهر اقامت گزید تا این که مأمون امر به انتقال ایشان به مرو نمود و ایشان مدتی در مرو بود تا این که در سناباد طوس، شب جمعه 21 رمضان 203هـ در سن 49 سالگی به شهادت رسید... .»(62)
- علی بن جمعة بن هانی بن قنبر، غلام وفادار و بااخلاص امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام): علی بن جمعه، نبیرهی قنبر، در نیشابور متولد شد. حاکم در مورد نحوه و زمان مهاجرت جدّ علی بن جمعه به نیشابور و افزونی افراد خاندان قنبر در این شهر مینویسد: «هانی هنگامی که همراه جعدة بن هبیره که قبلا نام وی در زمره تابعین ذکر شد - وارد نیشابور گشت، در این شهر سکنی گزید. آل قنبر در زمان ما خانوادهی بزرگی است و بیشتر تجمعشان در ناحیه «دروازه ری» میباشد».(63) طبعاً همراهی جعده و هانی در سفر و مهاجرت به نیشابور، گویای سازگاری فکری و اعتقادی جعدة و هانی بن قنبر است.
آل قنبر به خاطر تشیّعشان از بیم جان، کوفه را ترک کرده و به نقاطی دور دست که حرمت اهل بیت (علیهمالسلام) و دوستان ایشان را نگه دارند و از چشم جبّار عراق در امان باشند مهاجرت کردهاند. چنان که از گزارش حاکم استفاده میشود، در پی شهادت قنبر، فرزند و نوه قنبر (هانی و جمعة بن هانی) به نیشابور مهاجرت کرده و در این دیار متوطن گردیده و علی بن جمعه، نبیره قنبر در نیشابور متولد شده است.
اما در خصوص مصاحبت و همراهی هانی بن قنبر با جعدة بن هبیره، هنگام مهاجرت به نیشابور، باید بگوییم که با توجه به اعزام جعدة بن هبیره به نیشابور به عنوان فرماندار خراسان توسط امام علی (علیهالسلام) در سال 37هـ. و نقض پیمان مردم نیشابور و عدم پذیرش جعده توسط مردم نیشابور و در نتیجه، بازگشت جعده به عراق (64)، به نظر میرسد گزارش حاکم مبنی بر حضور جعده در نیشابور و نقل حدیث توسط وی در نیشابور،(65) مربوط به دورههای متأخر است و ظاهراً این سفر همزمان با حاکمیت حجاج بر عراق (75-95هـ) و اقدام وی در کشتار محبّان و یاران نزدیک امام علی (علیهالسلام) صورت گرفته است.
از گزارش حاکم به خوبی استفاده میشود که آل قنبر در نیشابور به گرمی مورد استقبال قرار گرفته و خاندان قنبر به مرور از جمله خاندانهای معروف و سرشناس شهر گردیده و از میان ایشان، شخصیتهای فرهیخته و عالم نیز ظهور کرده است.(66)
سخن آخر این که با توجه به آنچه گذشت و آنچه در پانوشت ذکر گردید، بدون تردید آل قنبر که در عصر حاکم (قرن چهارم هـ) خاندان بزرگی را تشکیل میدادهاند، نقش زیادی در گسترش تشیع در نیشابور داشتهاند و این خاندان در هر نقطه از شهر که ساکن بودهاند، مورد احترام مردم ولایتپرور نیشابور قرار داشتهاند، به گونهای که حتی فاجعهی حمله مغول نیز نتوانسته است آثار این خاندان را از نیشابور بزداید.
- ابوجعفر محمد بن جعفر بن محمد بن علی بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیهالسلام) معروف به «دیباج»؛ به گفتهی حاکم «ابوجعفر دیباج وارد خراسان شد و در نیشابور فرود آمد و مشایخ و علمای نیشابور از او حدیث شنیدند. وی در جرجان (گرگان( درگذشت و اکنون دارای مشهد و مزاری است (رضی الله عنه.)»(67)
- نضر بن زیاد بن نهبک بن حل القاضی النیشابوری ابومحمد؛ به گفتهی حاکم، نضر بن زیاد و اعقابش تا آخرین نفر کوفی مذهب بودند.(68) ظاهراً عنوان «کوفی مذهب» اشاره به مذهب تشیع نضربن زیاد و آل نضر است که اهل کوفه بدان مشهور بودند و حاکم به جای عنوان طعنآمیز «رافضی»، از عنوان محترمانهای استفاده نموده و آنان را «کوفیمذهب» خوانده است. به گفتهی حاکم، وی در سال 213هـ (در دورهی حکومت عبدالله بن طاهر) عهدهدار امر قضاوت نیشابور شد و در سال 236هـ درگذشت.(69)
در مورد طبقهی «اتباع الاتباع» از علمای نیشابور، گذشته از افرادی که اسامی آنها ذکر شد، و حضور آنان در میان مردم نیشابور میتواند به شناخت وضعیت مذهب تشیع در این شهر به ما کمک کند، چند نکته دیگر نیز حائز اهمیت است:
اولاً، حاکم که به عنوان یک سنی و پیشوای مذهبی و محدث بزرگ اهل سنت در قرن چهارم، از عثمان به عنوان امیرالمؤمنین نام میبرد(70) و نسبت به همه صحابه با جمله «رضوان الله علیهم اجمعین» ابراز احترام مینماید(71)، و از مسلم بن حجّاج محدّث بزرگ اهل سنت با احترام یاد میکند، و هارونالرشید را امیرالمؤمنین میخواند.(72) با این حال، ملاحظه میشود که او از یاران امام علی (علیهالسلام) و علویان و نیز از حضرت رضا (علیهالسلام) به عنوان امام شهید و امیرالمؤمنین یاد نموده و آن حدیث شریف را مبنی بر دیدار و دلجویی امام (علیهالسلام) از زوّار خود پس از مرگ که حاکی از مقام عظیم امام رضا (علیهالسلام) است که هیچیک از خلفا حتی در دید اهل سنت به گرد آن نمیرسند با دیدهی قبول ذکر میکند(73) و در کنار آن مأمون را، که دستش به خون آن حضرت آلوده است به هیچ وجه نمیستاید. چنین رویکردی از سوی حاکم به ائمهی شیعه و هواداران تشیع، حاکی از نفوذ و احترام گستردهی اهل بیت (علیهمالسلام) و علویان در بین علما و محافل علمی و مردمی است. البته ممکن است همه تعبیرات از خود حاکم نباشد و خلیفه نیشابوری که در قرون هشتم و نهم هجری میزیسته ضمن تلخیص و ترجمه کتاب، تعابیری بر اصل متن افزوده باشد، لیکن نمیتوان منکر شد که عبارات خود حاکم نیز در همین سیاق بوده است، چنان که ذکر بزرگان از علویان و یاران علی (علیهالسلام) در کنار علمای بزرگ اهل سنت، مؤید این مدعاست.
ثانیاً، در بین اسامی اتباع الاتباع نسبت به دورههای پیشین، بیشتر به نامهای حسن، حسین و یحیی برمیخوریم، که این مسئله نیز میتواند تا حدی گویای گرایش به اهل بیت (علیهمالسلام) باشد.
ثالثاً، بسیاری از افراد که به «نیشابوری» توصیف شدهاند، به دنبال آن به عناوینی همچون «تمیمی»، «کندی»، «بصری»، «بغدادی»، «قشیری»، «خزاعی»، «قرشی»، «جعفی»، «انصاری»، «کوفی»، «سلمی» و «هلالی» نیز توصیف شدهاند. این مطلب، گویای این است که اشخاص مزبور یا اصالتاً عرب بوده و ساکن نیشابور گشتهاند و یا این که اصالتاً ایرانی و نیشابوری و جزء موالی این قبایل بودهاند. در هر حال، این موضوع حاکی از حضور قابلتوجه عنصر عربی و افرادی از قبایل مورد اشاره در نیشابور است. این مسئله از این نظر دارای اهمیت است که دستکم در میان برخی از قبایل و شهرهای مزبور، تشیّع حضور چشمگیری داشته است.(74)
تا به این جا، حاکم، چهار طبقه از علما و بزرگان نیشابور، اعم از صحابه و غیر ایشان را ذکر کرده است که تا حدود سال 265هـ را در بر میگیرد؛ البته در اکثر موارد، حاکم، تاریخ وفات اشخاص را ذکر نمیکند، ولی همان تعدادی که تاریخ فوتشان ذکر شده، مطلب را روشن میسازد؛ چنان که در بین افرادی که جزء اتباع الاتباع هستند به افرادی که متوفای سالهای 248هـ، 249هـ، 256هـ، 261هـ و 265هـ. هستند، برمیخوریم. البته حاکم در این بین، از فضل بن شاذان نیشابوری (متوفی 260 هـ)، که از صحابه امام جواد (علیهالسلام)، امام هادی (علیهالسلام) و امام عسکری (علیهالسلام) شمرده شده، یاد نکرده است؛ که احتمالا، این اقدام به دلیل شدّت و صلابت فضل در تشیّع بوده است.
ه) طبقه پنجم و ششم از علمای نیشابور:
حاکم در ادامه به ذکر طبقهی پنجم از علمای نیشابور و آنها که به نیشابور وارد شده و سکنی گزیدهاند و یا از آن شهر عبور کردهاند میپردازد.(75) در میان افراد این طبقه از علمای نیشابور که امیر اسماعیل بن احمد سامانی را نیز در خود جای داده است(76) به نشانهی روشنی از وضعیت تشیع در این شهر برنمیخوریم. تنها نکتهای که در گزارش حاکم در ارتباط با فرهنگ تشیع جلب توجه میکند این است که، در بین افراد این طبقه اسم «جعفر» زیاد به چشم میخورد، در حالی که این نام در طبقات گذشته یا نبود و یا بسیار به ندرت پیدا میشد. افرادی که در این طبقه ذکر شدهاند، بیشتر متوفی سالهای 280هـ تا 320هـ. هستند. همچنین در بین افراد این طبقه به افرادی که به عنوان «شافعی» توصیف شدهاند زیاد برمیخوریم، ولی عنوان «حنفی» اصلا دیده نمیشود. گذشته از این، حاکم، فردی از این طبقه را که روایتی در مدح ابوحنیفه و مذمّت محمد بن ادریس شافعی نقل کرده است، به شدت مورد تکذیب و انکار قرار میدهد و او را کذّاب میخواند.(77) این موارد گویای رواج و گسترش فقه شافعی، که تمایل بیشتری به اهل بیت (علیهمالسلام) دارد، در نیشابور است.
آنگاه حاکم، به ذکر طبقه ششم از علمای نیشابور میپردازد که اکثرشان متوفای سالهای 310 تا 325هـ هستند. حاکم، ابوالفضل بلعمی وزیر را از جمله علمای این طبقه بر میشمارد.
و) مشایخ حاکم نیشابوری:
سپس حاکم اسامی کسانی را که خود، آنها را درک کرده و از ایشان حدیث شنیده نقل میکند.(78) جالب این است که در میان مشایخ حدیث حاکم، جمع زیادی از سادات و شیعیان به چشم میخورند. برخی از اساتید حاکم در نقل حدیث از این قرارند:
- احمد بن ابراهیم بن اسماعیل الامام اسماعیلی النیشابوری.(79) ظاهراً این شخص، اسماعیلیمذهب بوده است.
- احمد بن محمد بن عبدالله القاضی ابوالحسین النیشابوری قاضی الحرمین؛ به گفتهی حاکم، وی پیشوای بلامنازع کوفیان در عصر خویش بود.(80) همانگونه که قبلاً نیز ذیل عنوان «اتباع الاتباع» از علمای نیشابور اشاره شد، کوفیان به تشیع مشهور بودهاند و کوفه در پرتو سخنان و رهنمودهای امام علی (علیهالسلام) در طی دوران خلافت ظاهریاش، بزرگترین پایگاه تشیع محسوب میشد(81) و طبعاً اصطلاح «کوفی مذهب» که پیش از این گذشت و عبارت «پیشوای کوفیان» در اینجا اشاره به تشیّع کوفیان به عنوان بارزترین مشخصهی آنان است؛ همچنان که گزارش اخیر حاکم در ترجمهی احمد بن محمد قاضی الحرمین نیشابوری، گویای حضور قابل توجه کوفیان شیعهمذهب در نیشابور و نقش فعال آنان در صحنهی فرهنگی و علمی این شهر است.
- احمد بن محمد بن اسماعیل بن نعیم ابو حامد الطوسی الاسماعیلی.(82) این فرد نیز ظاهراً شیعه اسماعیلی بوده است.
- احمد بن محمد بن یحیی بن جبریل الذّهلی ابونصر النیشابوری؛ وی از نزدیکان محمد بن یحیی الشهید الذهلی بوده است.(83) این دو فرد نیز ظاهراً از شیعیان مبارز زیدی یا اسماعیلی بودهاند که در معرض قتل و شهادت قرار گرفتهاند.
- حسن بن علی بن محمد بن محمد بن الحسن بن علی بن عبدالله بن الحسین بن عبیدالله بن العباس بن علی بن ابی طالب ابومحمد العلوی الواعظ الشهید(84)
- حسین بن داود بن علی بن عیسی بن محمد بن القاسم بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب ابوعبدالله العلوی(85)
- حمزة بن محمد بن احمد الزیدی الحسینی العلوی(86)
- داود بن محمد ابن الحسین بن داود الحسین (الحسینی) العلوی(87)
- زید بن الحسین (بن) داود بن علی الحسینی العلوی(88)
- محمد بن احمد بن محمد النیشابوری السید العلوی ملقّب به «زیاره»؛ به گفتهی حاکم: «او شیخ طالبیان در نیشابور بلکه در خراسان بود»(89)
- محمد بن احمد بن محمد بن عبدالله ابوالحسین بن زیارة العلوی(90)
- محمد بن جعفر بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)(91)
- محمد بن الحسین بن داود الحسینی العلوی ابوالحسن النیشابوری(92)
- محمد بن علی بن الحسن الحسینی(93)
- محمد بن علی العلوی ابوجعفر الیمانی(94)
- محمد بن عباس ابوبکر الأدیب الخوارزمی.(95) وی همان خوارزمی صاحب رسائل معروف و خواهرزادهی محمد بن جریر طبری، مؤلف تاریخ الامم والملوک است.(96) یاقوت، ابوبکر خوارزمی را رافضی جسور معرفی میکند.(97) ابن اثیر مینویسد: «محمد بن عباس خوارزمی ادیب و شاعر و شخصی فاضل بود. وی در سال 393 هجری (17) در نیشابور وفات یافت.»(98)
- یحیی ابن محمد بن احمد بن محمد الحسینی العلوی(99)
- ابومحمد ابی الحسن بن زیارة النیشابوری(100)
- السید ابوالفضل احمد بن محمد الحسینی العلوی النیشابوری(101)
در بین علما و سادات این طبقه که معاصر حاکم و استاد او بودهاند و در بین ایشان، افراد متوفای سالهای 342 تا 388 هجری دیده میشوند، اسامی علی، حسن، حسین، محمد، احمد، و عبدالله بسیار به چشم میخورد، ولی به اسم ابوبکر، عمر و عثمان بسیار به ندرت برخورد میکنیم. نکته در خور توجه، کثرت سادات علوی در میان دانشمندان نیشابور و استادان حاکم نیشابوری، محدث بزرگ اهل سنّت است. این در حالی است که به دشواری میتوان تصور کرد که دانشمندی علوی غیر شیعه و سنّیمذهب باشد.
در مجموع، آنچه از ترکیب طبقات علمای نیشابور از آغاز ورود اسلام به نیشابور تا اواخر قرن چهارم هجری به دست میآید، روند رو به رشد مذهب تشیع در نیشابور است که بدون تردید در این فرایند، حضور امام رضا (علیهالسلام) و برخی اصحاب ائمه (علیهمالسلام) و یا فرزندان آنان در نیشابور، نقش مهمی داشته است. این امر را به ویژه از ترکیب مذهبی اساتید حدیث حاکم (ابنالبیّع) نیشابوری (321-403) میتوان فهمید؛ همچنان که این موضوع از محتوای کتاب حدیثی حاکم، یعنی المستدرک علی الصحیحین نیز نمایان است. نکتهی دیگر این که در بین علمای این طبقه، افراد ملقّب به «شافعی» زیاد وجود دارند، در حالی که تنها یک مورد ملقّب به «حنفی» دیده میشود.(102) در کنار علمای شافعی به علمای اسماعیلی و کرّامی (پیروان ابویعقوب اسحاق بن محمشاد کرّامی) نیز برخورد میکنیم؛ به خصوص در مورد کرّامیان چنین استفاده میشود که در عصر حاکم، حضور فعال و چشمگیری داشتهاند.
ز) تأملی در شخصیت مذهبی حاکم نیشابوری:
در پایان مبحث طبقات علمای نیشابور که با تکیه بر کتاب تاریخ نیشابور، نوشته حاکم نیشابوری (321-403هـ.) ارائه گردید، مناست است تأملی در شخصیت حاکم، به ویژه شخصیّت مذهبی وی داشته باشیم که این موضوع نیز میتواند تا حدی فضای فکری و مذهبی جاری در مراکز علمی نیشابور و خراسان و حتی جهان اسلام را منعکس کند؛ فضایی که در آن مبانی فکری و مذهبی شیعه، دل بسیاری از اهل دانش منصف را نیز ربوده بود و آنان را به قضاوت منصفانه میطلبید، همان مبانی که از متن سنت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) جوشیده و مرهون تلاش پیگیر آن حضرت و مجاهدتهای خستگیناپذیر دیگر معصومین (علیهمالسلام) و عموم اهل بیت (علیهمالسلام) و یاران مخلص ایشان بود. حاکم بدون تردید یک فقیه و محدث بزرگ سنیمذهب پیرو مذهب شافعی است و در مورد علم حدیث نزد حدود دو هزار نفر (هزار محدث نیشابوری و هزار محدث از سایر بلاد) اعم از خراسان و ماوراءالنهر و عراق و حجاز، تلمذ کرده است.(103) ذهبی از او با عناوین «علامه»، «شیخ المحدثین»، «بحری از بحور علم»(104) و «امام اهل حدیث در عصر خود»(105) یاد نموده است؛ لیکن او آنچنان تحت تأثیر مکتب اهل بیت (علیهمالسلام) بود که ذهبی و برخی از دیگر علمای اهل سنت، اعتراف میکنند که «وی اندکی گرایش شیعی داشته است.»(106) ذهبی احادیثی همچون «حدیث طیر»، «حدیث ولایت» (من کنت مولاه فعلی مولاه)(107) و حدیث «لا یحبّک الا مومن و لا یبغضک الا منافق»(108) در شأن علی (علیهالسلام) را نقل میکند که مشروعیت تقدم ابوبکر بر امام علی (علیهالسلام) را زیر سؤال میبرد.(109)
ذهبی، حتی به دیدگاه برخی از علمای اهل سنت اشاره میکند که حاکم را «رافضی» و شیعه متعصّبی که از باب تقیّه اندیشهی خود را مخفی مینماید» و در عین حال «ثقه» و مورداعتماد است، دانستهاند، اما ذهبی این دیدگاه را رد کرده و حاکم را سنّی دارای گرایش شیعی معرفی میکند.(110)
اما این نکته در خور توجه است که حاکم به عنوان یک دانشمند مسلمان، بیتردید در یک خانوادهی شیعه و حوزه درسی شیعه پرورش نیافته بود، بلکه او از خانوادهای سنیمذهب برخاسته و از علمای فریقین، از جمله از علمای سادات، حدیث شنیده بود و در نهایت، وی از نظر مذهبی تمایل به تشیع داشت و یا طبق قضاوت برخی از علمای اهل سنت، شیعه شده بود و تقیه میکرد. هر چه باشد، این موضوع، زمینهی مستعد رشد تشیع در نیشابور و حتی در جهان اسلام را نشان میدهد.
- ساختار شهر قدیم نیشابور و جلوههای حضور تشیع:
حاکم در بخشی از اثر خود، به طور گذرا به بیان اوضاع و ساختار شهر نیشابور پرداخته، که این بخش از گزارشهای وی نیز گویای آن است که جای جای شهر نیشابور جلوهگاههایی الهامبخش از حضور تشیع را با خود داشته است. در ذیل به مواردی از این دست میپردازیم:
الف) دروازه ابوالأسود:
حاکم نیشابوری در مقام بیان محلههای نیشابور که در زمان وی، چهل و هفت محله بوده و یک محله متوسط آن بیش از سیصد کوچه داشته است(111) از جمله به محله «دروازه ابوالأسود» اشاره می کند.(112)
حاکم در مورد شخصیت ابوالأسود هیچ توضیحی ارائه نکرده است، ولی باتوجه به این که در کتب تراجم و رجال شیعه و سنّی و نیز تاریخ نیشابور و حتی جامع حدیثی حاکم نیشابوری از شخصی با کنیه ابوالأسود که مشهورتر از ابوالأسود دُؤَلی باشد، ذکری به میان نیامده تا این که ذکر عنوان «ابوالأسود» به صورت مطلق و بدون هر گونه قید و توضیحی، به وی منصرف باشد، میتوان اطمینان داشت که منظور از «دروازه ابوالأسود»، دروازه منسوب به ابوالأسود دُؤَلی است. در کتب رجالی و تراجم شیعی ،تنها از یک شخص با کنیه ابوالأسود یاد شده و او همان ظالم بن عمرو، ابوالأسود دُؤَلی کنانی است(113) که یکی از شیعیان وفادار و با اخلاص علی (علیهالسلام) بوده است.
در کتب رجالی و تراجم اهل سنت، از سه شخص با کنیهی «ابوالأسود» نام برده شده است، و این در حالی است که در برخی از این منابع، تنها نام ابوالأسود دُؤَلی مطرح گردیده است. اما در نحوهی توصیف این سه فرد مُکنّی به «ابوالأسود» در منابع اهل سنت نیز به گونهای است که شخصیّت ابوالأسود دُؤَلی، بسیار برجستهتر از دو ابوالأسود دیگر است.
جالب این است که حاکم نیشابوری که در تاریخ نیشابور «دروازه ابوالأسود» را مطرح نموده، در جامع حدیثی خود، یعنی «المستدرک علی الصحیحین» تنها ابوالأسود دُؤَلی را مطرح کرده و از وی درباره سه موضوع روایت نقل کرده است. در طی این موارد گاه حاکم «ابوالأسود» را با توصیف به «دُؤَلی» ذکر کرده(114) و گاه کنیهی ابوالأسود را بدون وصف «دُؤَلی» آورده است که این گونه موارد نیز به دو صورت است: گاه دقیقاً محرز و تقریباً صریح است در این که منظور از «ابوالأسود» همان ابوالأسود دُؤَلی است؛ چرا که قضیه مربوط به نقل یک ماجرا از ابوالأسود دُؤَلی است ولی از دو طریق و سند مختلف، به گونهای که چون متن روایت یکسان بوده، حتی حاکم متن روایت از طریق دوم را ذکر نکرده و با عبارت «الحدیث» از آن گذشته است.(115) بدین سان، در اینجا حاکم، کنیهی ابوالأسود را به صورت مطلق و بدون توصیف به «دُؤَلی» ذکر کرده و در عین حال یقیناً منظور حاکم از آن همان ابوالأسود دُؤَلی است.
در نتیجه، میتوان گفت که نیشابور، مزیّن به نام ابوالأسود دُؤَلی بوده و مردم ولایتپرور نیشابور به افتخار شخصیت فرزانهای همچون ابوالأسود دُؤَلی، یکی از دروازههای شهر بزرگ نیشابور را به وی منتسب ساختهاند.
ب) زیارتگاه امامزادگان:
حضور سادات در نیشابور به ویژه در قرن چهارم هجری بسیار گسترده بود و از این رو، نهاد «نقابت»، برای رسیدگی به شئون سادات در این شهر فعال بود و علاوه بر وجود نقبا، نقیب النقبای سادات منطقه نیز در این شهر مستقر بود و از نفوذ بسیاری برخوردار بود که از جمله ایشان عالم بزرگوار، محدث و مؤلف کثیر التألیف -ابومحمد یحیی العلوی، معروف به شیخ العترة- بود که در قرن چهارم میزیست.(116) بنابراین، دور از انتظار نیست که این شهر، قبور متبرک امامزادگان بسیاری را در خود جای داده باشد. از این رو، بنا به نقل حاکم، از جمله اماکن مورد توجه و احترام مردم نیشابور، روضات و مراقد امامزادگان بوده است. از عبارات خلیفه نیشابوری –تلخیصکننده تاریخ حاکم- استفاده میشود که مراقد مورد احترام مردم نیشابور، فراوان بوده، ولی بسیاری از آنها احتمالاً طی حملهی مغول از میان رفته، ولی مردم نیشابور چنانچه لوحی از مراقد آن بزرگواران را مییافتند در تکریم و تعظیم آن درنگ نمیکردند. یکی از این روضات مرقد امامزاده محمد محروق بوده که امام رضا (علیهالسلام) نیز با همه جلالت و شأن خود به زیارت روضه ایشان رفت.(117)
اما مورد دیگر، مرقد امام زاده شریف حسین حسنی بوده است که خلیفه نیشابوری از آن به عنوان یکی از مفاخر نیشابور یاد میکند. وی در این باره مینویسد: و از مفاخر نیشابور دیگر آن است که اگرچه ائمه سادات در خاک پاک بسیار روضات دارند، اما روضات قرب از عیون اعیان و صدور نسابور پوشیده است، مگر آن که در یکشنبه شانزدهم جمادیالاولی سنه اثنین و ثلثین و ثمان مأة (832 هـ.) در قرب جوار روضه تلاجرد، روضه سلطانی از اهل بیت قدوه اولیا و اصفیا (صلی الله علیه وآله) پیدا شد به این لقب و نسب که مسطور میشود، مکتوب بر ورقی منشور، درسی معمور به خطی مطبوع موضوع درون روضه حضرت ایشان: هذا قبر الشریف الحسین بن ابوعبدالله داود بن علی بن عیسی بن محمد بن القاسم بن الحسن بن زید بن الحسن بن علی بن ابیطالب کرّم الله وجههم ... توفی رضی الله عنه لیلة الخمیس من ربیع الاول سنة اثنین و ثلاث مأة من الهجرة.(118)
گرچه لوح امامزاده شریف حسین در عصر خلیفه، یعنی قرن نهم هجری پیدا شده، ولی از عبارت لوح ایشان پیداست که روضه وی و دیگر روضات امامزادگان مورد احترام خاص مردم نیشابور بوده و طبعاً این روضات منشأ الهام فکر و مذهب شیعه بوده است.
ج) قبرستان اهل بیت (علیهم السلام(:
از تاریخ حاکم چنین برمیآید که حضور سادات علوی در نیشابور بسیار چشمگیر بوده است. به همین دلیل، افزون بر قبور پراکندهی متعلق به شخصیتهای علوی، ایشان مقبرهی ویژهای منتسب به خود نیز داشتهاند. به گفتهی حاکم این قبور زیارتگاه مردم نیشابور و مورد احترام خاص ایشان بوده است. حاکم از جمله قبور زیارتگاه مردم نیشابور را «قبرستان اهل بیت (علیهمالسلام)» ذکر نموده که به تعبیر وی، بسیاری از سادات علویه در این مقبره مدفونند و از جمله قبور این قبرستان، «روضه مقدسه سید شهید، الامام ابی جعفر الصوفی، محمد بن جعفر بن الحسین بن علی بن عمر بن امیرالمؤمنین و یعسوب المسلمین کرّم الله وجههم بوده است.»(119 )
د) میدان حسینیّین:
یکی دیگر از جلوههای اقبال مردم نیشابور به اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) نامگذاری برخی میادین شهر به نام ذریّه پیامبر (صلی الله علیه وآله) بوده است، که این موضوع نیز با توجه به شیعه بودن نوع امامزادگان (علیهمالسلام)، از مظاهر مذهب تشیع بوده است. بنا به نقل اصطخری یکی از میادین مهم شهر در مجاورت دارالأمارهی نیشابور و نزدیک یکی از بازارهای شهر، «میدان حسینیّین» نام داشت. بنا به برخی از نسخههای اصطخری، منظور از حسینیین یک سید حسنی و یک سید حسینی بوده است.(120)
- پانوشتها:
1. دکتری تاریخ اسلام.
2. احمد بن ابی یعقوب بن واضح (یعقوبی)، «تاریخ یعقوبی»، ج 2، ص 166،167؛ ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، «فتوح البلدان»، به تحقیق رضوان محمد رضوان، ص 394؛ أبی محمد احمد بن أعثم کوفی، الفتوح، ج 1 و 2، ص 319، 321، 338؛ حاکم ابوعبدالله محمد بن عبدالله ضبّی نیشابوری (ابن بیّع)، «تاریخ نیشابور»، تلخیص احمد بن محمد بن حسن (خلیفه نیشابوری)، به کوشش بهمن کریمی، ص 125، 126؛ جلالالدین عبدالرحمن ابیبکر سیوطی، «تاریخ الخلفا»، به تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، ص 155؛ ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله حموی، «معجم البلدان»، ج 2، ص 350.
3. عزّالدین علی بن ابی الکرم شیبانی (ابن اثیر)، «الکامل فی التاریخ»، ج 3، ص 37.
4. ابیجعفر محمد بن جریر طبری، «تاریخ الامم و الملوک»، به تحقیق جمعی از دانشمندان، ج 3، ص244، 245؛ ابن اثیر، همان، ج 3، ص33.
5. سید علی مؤید ثابتی، «تاریخ نیشابور»، ص 18.
6. عزیزالله بیات، «کلیات جغرافیای طبیعی و تاریخی ایران»، ص 141؛ حاکم (ابن بیّع)، پیشین، مقدمه محقق، ص یو.
7. فرید وجدی، دائرةالمعارف القرن العشرین، ج 10، ص 434.
8. طبری، همان، ج 3- ص 244، 245، 250، 9-ص 355؛ ابن اثیر، همان، ج 3- ص 33، ج3-ص 7، 123.
9. طبری، همان، ص 248، 250؛ ابن اثیر، همان، ص 123، 127.
10. طبری، همان، ص 357-355؛ بلاذری، همان، ص 394-395 و ابن اثیر، همان، ص124-127.
11. طبری، همان، ص 245، 246؛ ابن اثیر، همان، ص 33، 34.
12. طبری، همان، ص 245، 246، 248.
13. طبری، همان، ص 9، 355؛ ابن اثیر، همان، ص 7، 123؛ ابن اعثم، همان، ج 1 و 2، ص338؛ بلاذری، همان، ص 394، 395؛ یاقوت، همان، ج 2، ص 350.
14. طبری، همان، ص 248.
15. طبری، همان، ص 248، 250؛ ابن اثیر، همان، 123.
16. طبری، همان، ص 244، 263.
17. ابن اثیر، همان، ص 273.
18. حاکم نیشابوری، همان، ص 13؛ بلاذری، همان، ص 399.
19. ابن اثیر، همان، ص 326؛ بلاذری، همان، ص 399.
20. ابن اثیر ج 5- ص 481، ج3- ص 591، ج4-ص502، ج 6- ص 9 تا 38،2 تا 51، 51 تا 447؛ أبی حنیفه أحمد بن داود دینوری، «الأخبار الطّوال»، به تحقیق عبدالمنعم عامر و جمال الدّین الشیال، ص 384 ،391، 6 -402؛ ابوریحان محمد بن احمد بیرونی، «آثار الباقیة عن القرون الخالیة»، به تحقیق پرویز اذکائی، ص 257، 258، 262؛ احمد بن یحیی بلاذری، «أنساب الأشراف»، به تحقیق سهیل زکّار و ریاض زرکلی، ج 4- ص 6 تا 315 ؛ محمد بن اسحق الندیم (ابن ندیم)، الفهرست، ص 8 406. نیز عزیزالله بیات، «تاریخ ایران از ظهور اسلام تا دیالمه»، ص 225-239؛ ابوالفتح محمد ابن عبدالکریم شهرستانی، «الملل و النحل»، ص 111.
21. ابن اثیر، همان، ج 3، ص 451.
22. همان، ج 5، ص 356، 366.
23. همان ، ج 5، ص 385، 397.
24. حاکم نیشابوری، همان، ص 124.
25. ابن اثیر، همان، ج 6، ص 195، 207؛ دینوری، همان، ص 391.
26. مؤید ثابتی، همان، ص 19.
27. ابن اثیر، ج 6، ص 2، 211؛ طبری، همان، ج 6، ص 525.
28. حاکم نیشابوری، ص 2،131؛ ابن اثیر، ج 6، ص 319، 326.
29. ر.ک: حاکم نیشابوری، همان، ص 132. درباره این موضوع بعداً بیشتر سخن خواهیم گفت.
30. ر.ک. لسترنج، ص 411؛ بیات، همان، ص 246،247؛ حاکم نیشابوری، همان، مقدمه محقق ص کز؛ ابن اثیر، همان، ج 6، ص382 .
31. ابن اثیر، ج 7، ص 3، 261. نیز ر.ک: بیات، همان، ص 259؛ مؤید ثابتی، همان، ص 20.
32. حاکم نیشابوری، همان، (مقدمه محقق)، ص کز؛ ابن اثیر، همان، ج 7، ص 9، 457؛ بیات، همان، ص 275.
33. ابن اثیر، ج 8، ص 502، 500.
34. حاکم نیشابوری، همان، ص کز؛ ابن اثیر، همان، ج 8، ص 4،443، 359، 464، 478، 486، 493، 505، 507.
35. ابن اثیر، ج 8، ص 444؛ مؤید ثابتی، همان، ص 21؛ بیات، همان، ص 355، 356.
36. ابن اثیر، ج 9، 3، 102؛ موید ثابتی، همان، ص 21.
37. ابن اثیر، ج 9، ص 146، 148.
38. ابن اثیر، ج 9، ص 3 102، 146، 158، 170، 185.
39. ابن اثیر، ج 9، ص 146، 157.
40. عزیزالله بیات، کلیات جغرافیا، ص 142.
41. حاکم نیشابوری، همان، ص کط.
42. مؤید ثابتی، همان، ص 25، 26.
43. یاقوت حموی، همان، ج 5، ص 332.
44. ر.ک: سید محسن امین عاملی، «الشیعة فی مسارهم التاریخی»، با مقدمه دکتر ابراهیم بیضون، ص 289؛ محمد حسین مظفر، تاریخ الشیعة، ص 198.
45. ابن اثیر، همان، ج 4، ص 374.
46. محمدجواد مغنیه، «الشیعة فیالمیزان»، ص 65.
47. همان، ص 65.
48. همان، ص 134؛ مظفر، همان، ص 202؛ بیات، همان، ص68، 261.
49. مغنیه ،همان، ص 139؛ مظفر، همان، ص 206.
50. ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسی، «احسن التقاسیم»، ص323، 336.
51. خلیفه، همان، ص13، 10.
52. بلاذری، فتوح، ص 399.
53. خلیفة، همان، ص 13.
54. مغنیه، همان ، ص 99.
55. حاکم، همان، ص 14.
56. خلیفة، همان، ص 14.
57. همان، ص 15.
58. همان، ص 17.
59. همان، ص 19.
60. همان، ص 22.
61. حاکم، همان، ص 34.
62. همان، ص 26.
63. همان، ص 27.
64. ابن اثیر، همان، ج 3، ص 326; بلاذری، همان، ص 399.
65. خلیفه، ص 13.
66. لازم به ذکر است که هماینک مقبرهی آل قنبر مشتمل بر چندین قبر و ضریح در فضایی مسقف با گنبد و گلدستهای کوچک در حدود پنج کیلومتری جنوب غرب نیشابور، در مسیر سمت راست جاده نیشابور به سبزوار در فاصلهی یکی-دو کیلومتری از جاده واقع شده و اطراف آن خالی از آبادی است و موقعیت آن به گونهای است که کمتر جلب توجه میکند.
هم چنین، در فاصلهی حدود دو کیلومتری شمال روستای دشت -محل تولد نگارنده- واقع در فاصلهی 12 کیلومتری شمال شرق نیشابور، قبر و بنای سنگی و ضربی مخروبهای وجود دارد که تا دو-سه دهه پیش سرپا بود و در بین اهالی روستا معروف بود که این قبر متعلق به قنبر غلام امیرالمؤمنین است. البته این که صاحب این قبر، قبر غلام امیرالمؤمنین باشد، واقعیت ندارد، اما به احتمال زیاد صاحب قبر، قنبر نامی از نوادگان قنبر غلام امام علی (علیهالسلام) بوده است؛ چنانکه قبلا ملاحظه گردید. گزارش حاکم نیز سکونت اعضای خاندان آل قنبر را در غیر منطقهی «دروازه ری» که از محلههای غربی نیشابور بوده است، نفی نمیکند؛ چرا که مفاد گزارش حاکم این بود که بیشتر تجمع آل قنبر در ناحیهی «دروازه ری» میباشد» (حاکم، همان، ص 27) نه همه اعضای این خاندان. گفتنی است که یکی از قبور جنوب غرب نیشابور نیز طی تابلویی که روی قبر نهاده شده به عنوان قبر قنبر غلام امام علی (علیهالسلام) معرفی شده است، که در این مورد نیز یک اشتباه تاریخی صورت گرفته و به احتمال زیاد این قبر نیز متعلق به قنبر نامی از نوادگان قنبر غلام امام علی (علیهالسلام) بوده و به مرور چنین تصور شده که این قنبر همان غلام امام علی (علیهالسلام) است.
67. همان، ص 30 و 31.
68. همان، ص 37.
69. همان، ص 37.
70. همان، ص 14.
71. همان، ص 13.
72. همان، ص 37.
73. همان، ص 26.
74. جعفریان، همان، ص 80 و 86.
75. حاکم، همان، ص 39.
76. همان، ص 41.
77. همان، ص 55.
78. همان، ص 75.
79. حاکم، همان، ص 75.
80. همان، ص 78.
81. ر.ک: رسول جعفریان، «تاریخ تشیع»، ص 3، 62.
82. همان، ص 81.
83. همان، ص 81.
84. همان، ص 85.
85. همان ص 86.
86. همان، ص 87.
87. همان، ص 88.
88. همان.
89. همان، ص 99.
90. همان.
91. همان، ص 103.
92. همان، ص 104.
93. همان، ص 107.
94. همان.
95. همان.
96.محمد محسن (آقا بزرگ تهرانی)، «الذریعة»، ج 10، ص 241.
97. یاقوت، ج 1، ص 57.
98. ابن اثیر، همان، ج 9، ص 179.
99. حاکم، همان، ص 112.
100. همان.
101. همان، ص 115.
102. همان، ص 78.
103. حاکم ابوعبدالله محمد بن عبدالله نیشابوری، «المستدرک علی الصحیحین»، به تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، ج 1، مقدمه محقق، ص 7؛ ابو عبدالله محمد بن احمد بن عثمان بن قایماز ذهبی، «سِیَر أعلام النبلاء»، ج 17، ص 7، 162.
104. همان ص 165.
105. همان ص 161.
106. همان، ج 17، ص 165، 168.
107. همان، 168.
108. همان، ص 169.
109. همان، ص 9 168.
110. همان، ج 17، ص 5 174.
111. حاکم، همان، ص 122. نیز ر.ک: مؤید ثابتی، ص 2.
112. همان، ص 123.
113. شیخ طوسی، همان، ص 214؛ شیخ طوسی، «رجال»، ص 46؛ ابن داود حلی، «کتاب الرجال»، ص 112؛ سید حسن صدر، «تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام»، ص 56، 40، 186؛ قاضی نورالله شوشتری، «مجالس المؤمنین»، ج 1، 326، 323.
114. حاکم، همان، ج 1، ص 751 و ج 4، ص 593.
115. همان، ج 1، ص 752.
116. ر.ک: نجاشی، «رجال»، ص 309؛ شیخ طوسی، «الفهرست»، ص 179؛ تقی الدین حلی، «کتاب الرجال»، ص 204، 205.
117. ر.ک: حاکم، همان، ص 134، 144.
118. همان، ص 135.
119. حاکم نیشابوری، همان ، ص 145.
120. اصطخری، «مسالک الممالک»، ص 254، 255.
- کتابنامه:
- آقا بزرگ تهرانی، ملامحسن، «الذریعة»، قم، مؤسسه اسماعیلیان، ]نوبت و تاریخ چاپ نامعلوم[.
- «طبقات أعلام الشیعة»، به تحقیق علی نقی منزوی، چاپ دوم: قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1971م.
- ابن ابی الحدید، عزّالدین ابوحامد بن هبة الله بن محمد مدائنی، «شرح نهج البلاغة»، به تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم: بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1385هـ/ 1965م.
- ابن أثیر، عزّالدین أبی الحسن علیّ بن محمد شیبانی، «الکامل فی التاریخ»، بیروت، دار صادر، ]چاپ نامعلوم[، 1385هـ/ 1965م.
- ابن اعثم، ابومحمد احمد بن اعثم کوفی، «الفتوح»، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1406هـ/ 1986م.
- ابن بیّع، «تاریخ نیشابور»، ]رک. ح ک نویس کتابشناسی پیشین.[
- ابن خلّکان، ابیالعباس شمسالدین احمد بن محمد، «وفیات الأعیان و ابناءالزمان»، به تحقیق دکتر احسان عباس، بیروت، دارالثقافة، ]نوبت چاپ نامعلوم[، 1968م.
- ابن سعد، محمد، «طبقات الکبری»، بیروت، دار بیروت،] نوبت چاپ نامعلوم[، 1405هـ/1985م.
- ابن شهر آشوب، محمد بن علی، «مناقب آل ابی طالب»، (5 جلد در یک مجلد)، تهران، ]دیگر مشخصات نیامده است.[
- ابن صبّاغ مالکی، «الفصول المهمّة فی معرفة احوال الأئمة» (علیه السلام)، چاپ اول: تهران، انتشارات اعلمی، 1375ش .
- ابن عنبه، جمالالدین احمد بن علی حسینی، «عمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب»، قم، مؤسسه انصاریان، ]نوبت چاپ نامعلوم[، 1417 ق./ 1996م.
- ابن ندیم، محمد بن اسحق، «الفهرست»، تهران، ]دیگر مشخصات نامعلوم[.
- اربلی، ابیالحسن علی بن عیسی ابن ابیالفتح، «کشف الغمة فی معرفة الأئمة» (علیهالسلام)، چاپ دوم: بیروت، دارالأضواء، 1405هـ/ 1985م.
- بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، «انساب الاشراف»، به تحقیق سهیل ذکّار و ریاض زرکلی، چاپ دوم: بیروت، دارالفکر، 1424هـ/ 2003 م.
- «فتوح البلدان»، به تحقیق رضوان محمد رضوان، قم، منشورات الاورمیه، 1404ق.
- بیات، عزیزالله، «تاریخ ایران از ظهور اسلام تا دیالمه»، چاپ دوم: تهران، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 1370.
- «کلیات جغرافیای طبیعی و تاریخی ایران»، چاپ سوم: تهران، امیرکبیر، 1379ش.
- بیرونی، ابوریحان محمد بن احمد، «آثار الباقیه عن القرون الخالیه»، به تحقیق پرویز اذکائی، چاپ اول: تهران، مرکز نشر میراث مکتوب، 1380 .
- جباری، محمدرضا، «سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه» (علیهمالسلام)، چاپ دوم: قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1382 .
- جعفریان، رسول، «تاریخ تشیع در ایران»، چاپ سوم: تهران، مرکز نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1371 .
- حاکم نیشابوری، أبی عبدالله محمد بن عبدالله، «المستدرک علی الصحیحین»، به تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیة، 1411ق/1990م.
- حلی، حسن بن یوسف بن علی بن مطهر، «کتاب الرجال»، به تحقیق سید محمدصادق بحرالعلوم، قم، مکتبة الرضی، ]نوبت چاپ نامعلوم[، 1402ق.
- حموی، یاقوت بن عبدالله، «معجم البلدان»، بیروت، دارالفکر، ]نوبت چاپ نامعلوم[،1937ق/ 1977م.
- «دائرةالمعارف الاسلامیة»، ترجمه احمد الشنتناوی و ابراهیم زکی خورشید و عبدالحمید یونس، تحت اشراف دکتر محمد مهری علّام: مدخل «شیعة» نوشته ر.شتروتنر، ترجمه ابوریدة، بیروت دارالمعرفة، ]تاریخ و نوبت چاپ نامعلوم[.
- دینوری، ابی حنیفه، احمد بن داود، «الاخبار الطّوال»، به تحقیق عبدالمنعم عامر و جمالالدین شیال، قاهره، دارالکتبالعربیه، چاپ اول: 1960.
- ذهبی، ابی عبدالله محمد بن احمد بن عثمان، «سیر أعلام النبلاء»، به تحقیق شعیب ارناووط و محمد نعیم عرقسوسی، چاپ نهم: بیروت، مؤسسه رسالت، 1413ق.
- «میزان الاعتدال»، به تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالمعرفة، ]نوبت و تاریخ چاپ نامعلوم[
- سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن ابی بکر، «تاریخ الخلفا»، به تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، چاپ اول: قم، شریف رضی، 1411هـ/ 1370ش.
- شهرستانی، ابی الفتح، «ملل و نحل»، چاپ اول: بیروت، مؤسسة ناصر للثقافة، 1981م.
- شوشتری، قاضی نورالله، «مجالس المؤمنین»، چاپ چهارم: تهران، اسلامیه، 1377.
- صدر، سیدحسن، «تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام»، عراق، شرکت نشر عراقی، ]نوبت چاپ و تاریخ نامعلوم[.
- صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، «عیون اخبارالرضا»، چاپ اول: قم، انتشارات شریف رضی، 1378.
- «کمالالدین و تمام النعمة»، به تحقیق علی اکبر غفاری، چاپ سوم: قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1416ق.
- طبری، ابی جعفر محمد بن جریر، «تاریخ الامم و الملوک»، به تحقیق جمعی از دانشمندان، چاپ پنجم: بیروت، مؤسسه اعلمی، 1409هـ/ 1989م.
35. طوسی، ابی جعفر محمد بن حسن، «اختیار معرفة الرجال» (تلخیص رجال کشی)، به تحقیق حسن مصطفوی، مشهد، دانشکهده الهیات و معارف اسلامی، ]نوبت چاپ نامعلوم[، 1348.
- «رجال»، نجف، مطبعة الحیدریة،]نوبت چاپ نامعلوم[، 1380هـ/ 1961م.
- «کتاب الغیبة»، چاپ دوم: قم، منشورات مکتبة بصیرتی، 1385.
- «الفهرست»، به تحقیق سید محمدصادق آل بحرالعلوم، قم، منشورات شریف رضی، ]بقیه مشخصات نیامده است[.
- عسقلانی، شهابالدین ابوالفضل احمد بن علی بن حجر، «لسان المیزان»، چاپ دوم: بیروت، مؤسسه اعلمی، 1971م./ 1390ق.
- کلینی رازی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، «اصول کافی»، ترجمه سید جواد مصطفوی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیّه، ]نوبت و تاریخ چاپ نامعلوم[.
- مؤید ثابتی، سیدعلی، «تاریخ نیشابور»، ]محل نشر و ناشر نامعلوم[، 1335ش.
- مشکور، محمد جواد، «تاریخ ایران زمین»، چاپ دوم: تهران، انتشارات اشراقی، 1363.
- جغرافیای تاریخی، چاپ اول: تهران، دنیای کتاب، 1371 .
- مظفر، محمدحسین، «تاریخ الشیعة»، قم، مکتبة بصیرتی، ]نوبت و تاریخ چاپ نامعلوم[.
- مغنیّه، محمدجواد، «الشیعة فی المیزان»، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ]نوبت و تاریخ چاپ نامعلوم[.
- مفید، محمد بن محمد بن نعمان، «الارشاد»، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی و به تحقیق محمدباقر بهبودی، چاپ سوم: تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1376.
- وجدی، فرید، «دائرةالمعارف القرن العشرین».
- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن واضح، «تاریخ یعقوبی»، بیروت، دار صادر، ]نوبت و تاریخ چاپ نامعلوم[.
- منبع:
دشتی، محمد، «تاریخ تشیع در نیشابور؛ از آغاز تا پایان قرن چهارم هجری (1)»، فصلنامه تاریخ در آینه پژوهش، زمستان 1383، ش 4، ص 75-102. به کوشش ققنوس شرق، ابرشهر: دانشنامه نیشابور، مردادماه 1391.
ادامه ...