برای خواندن بخش نخست این نوشتار، بر روی اینجا کلیک کنید.
- موضوع فلسفهی خیام از منظر استاد علی اصغر حلبی:
باید دانست که صرفنظر از چند رسالهی رسمی که خیام در فلسفه نوشته، رباعیات اوست که شامل تمام افکار او دربارهی هستی و ماده و زمان و افلاک و خدا و جبر و تناسخ و بحث و نشر است، نهایت آنکه خیام همه این مطالب را در قالب شعر ریخته و البته نظام منطقی ندارد، و جزو فلسفههای رسمی مانند فلسفه ارسطو و ابن سینا و دیگران به شمار نمیرود. اکنون مهمترین معانی موجود در رباعیات او را در زیر میآوریم:
--خدا در نظر خیام:
گروهی از دانشمندان اسلام کسی را که قائل به قدم عالم باشد تکفیر کرده او را به سبب دهری بودن تخطئه میکنند، زیرا آنها بر هستی خدا و واجب الوجود بودن او از راه حدوث عالم استدلال میکنند، و شریعت اسلام هم بر پایهی تنزیه است و حاصل آن این است که خدای تعالی ازلی است و وجود او آغازی ندارد: و او جهان را از عدم به وجود آورده است، از این رو جهان، حادث است. لیکن به نظر فیلسوفان قول به قدم عالم، با وجود خدا مناقض نیست، زیرا خدا به ذات خود واجب است؛ و چون این موجودات را علتی باید که با معلومات خود ملازم باشد همچنان که علت با معلول خود ملازم است، و نیز این امر هم مسلم است که اشیاء از او صادر شدهاند، پس معلوم میگردد که واجب الوجود ازلی است و معلول او یعنی عالم نیز نسبت به او حادث است.
خیام، به وجود خدا معتقد است، و در این راه روش حکیمان یونان را برگزیده است، او به وجود خدایی که خیر محض است اعتقاد دارد که از او شری صادر نمیشود، ازاین رو وقوع عذاب و وجود عقاب را نفی میکند، چنان که میگوید:
گفتی کــه تو را عذاب خواهم فرمود
هرگز مــن از این خبر هراسم نفزود!
جایی کـــه تویی عـــــذاب نبود آنجا
وآنجا که تو نیستی کجا خواهد بود!
یا:
من بنــده عاصیم رضـــای تو کجاست؟
تاریک دلـــم نور و صفـای تــــو کجاست
ما را تو بهشت اگــر به طاعت بخشی
این بیع بود لطف و عطای تو کجاست؟
چنین خدایی را نمیپسندد و از او گله دارد:
ناکـرده گناه در جهـــــــان کیست بگو
وانکس کـه گنه نکرد چون زیست بگو
من بــــد کنم و تو بــــد مجازات دهی
پس فرق میان من و تو چیست بگو؟!
خیام از آن گروه است - که بر خلاف اهل تقلید - معتقدند که بشر یا عقل قاصر شناخت خدای بزرگ نتواند و ذات او را به واجبی نتواند دانست:
یا رب خـــردم در خــور اثبات تو نیست
و اندیشه من به جز مناجات تو نیست
من ذات تــو را به واجبــی کـــی دانم
داننــده ذات تــو به جــز ذات تو نیست
از این چند رباعی که در بالا آوردیم ظاهر میشود که خیام به وجود خدای مهربان و آمرزگار لطیف قائل است و چنین میاندیشد که خدای او نباید انتقامکش و کینهتوز باشد.
حال شاید کسی اعتراض کند و بگوید: وقتی که دانستیم خیام منکر بعث و نشر است و به وجود حیات اخروی ایمان ندارد، جنان که رباعیاتش ناطق بدان است، چگونه میان خداشناسی انکار رستاخیز توفیق کنیم؟ جواب این است که بر فرض صحت این ادعا، ممکن است انسان شرایع و پیامبران و وحی را انکار بکند، و در عین حال منکر وجود خدا نباشد، چنان که در تاریخ فکر اروپاییان عدهای مانند دیدروو ولتر از این قبیل بودهاند که به خدا اعتقاد داشتهاند ولیکن به وجود نبی و امام و معجزات و دیگر امور دیانتی نیازی نمیدانستهاند و آنان را به زبان انگلیسی deist گویند. [16]
-- بدبینی خیام:
از آنچه پیش از این گفته شد، ظاهر گشت که خیام «لاادری» است و انسان را از دریافت حقایق حیات و مسائل مابعدالطبیعی عاجز میداند، اما این فکر در نفس خیام تأثیر بدی گذاشت که میتوان آن را روح بدبینی گفت. اثر این فلسفه، آن شد که خیام به حیات و معنای آن بدبین شود و چنان نومید گردد که عدم را بر وجود ترجیح دهد و آن را به آرزو خواهد.
«بدبینی» هم، مذهبی قدیم است و رشته دراز دارد، و در دین بودا به صورت پخته و کامل پدیدار گشته است. به نظر بودا: عقل حکم میکند و تجربه معلوم میسازد که همهی چیزها در جهان بد است و درد بنیاد هستی است و مقدار شرها و بدیها بر نیکیها و خیرات رجحان دارد، و اگر جز این بود و بدی و شر و درد حاکم بر عالم نبود انسان، این همه ناله سر نمیداد و سخن از اغتنام فرصت نمیگفت و در جستجوی شادی نمیرفت، زیرا انسان چیزی را که با خود دارد و یا در دسترس اوست نمیجوید بلکه چیزی را میجوید که وجود ندارد یا اگر وجود دارد به دست آوردنش دشوار است. از بسیاری جهات سخنان پراکنده خیام را با اندیشههای نظام بافته شوپنهاور [17] هم میتوان سنجید.
خیام، مانند ابوالعلأ معری (درگذشته 449 هـ.ق) شرانگار و بدبین نبود که حیات را دشمن بدارد و در کنج خانه بنشیند و خود را «رهین المحبسین = گرفتار دو زندان» بخواند بلکه تا میتوانست از لذات شروع بهرهمند میشد و دم را غنیمت میشمرد، ابوالعلأ گوشت نمیخورد و شر را طبیعی و لازم ذات بشر میدانست و ذاتاً به همه چیز بدبین بود، خیام با زنان انس داشت و میگفت که می و معشوق از بهترین وسایل فراغ و بیخبری و دوری از دردهای زندگی است، لیکن ابوالعلأ باده نمیخورد و با زن نزدیک نمیشد و بر آن بود که: «زن آتشی است که از دور زیبا مینماید، لیکن وقتی به او نزدیک میشوی میسوزاند!» [18]
-- مصادر فلسفه خیام
الف: یونان، خیام از کسانی بوده که به فرا گرفتن علوم یونانیان اهتمامی تمام داشته است. چنانکه ابن قفطی هم اشاره کرده و میگوید: «علم یونان را میدانست...» [19] و این روایت نشان میدهد که خیام با علوم اوایل آشنایی داشته است. و همو گوید که: «خیام بر آن بود که باید هیأت اجتماعیه را بر حسب قواعد یونانیان اداره کرد» [20] و پر واضح است که قواعد یونانی، غیر از نظریات فیلسوفان یونانی و آراءِ آنان در باب هستی و حیات و اجتماع چیز دیگری نیست. وانگهی میدانیم که خود فلسفهی اسلام همان فلسفهی یونان است که به لباس اسلام درآمده و به زبان تازی و پارسی نوشته شده است.
ب: رسائل اخوان الصفا، پیش از این در شرح احوال توحیدی گفتیم که اخوان الصفا گروهی از دانشمندان بودند که در نیمه سده چهارم در بصره گرد آمدند و جمعیتی علمی و سری تشکیل دادند و رسائلی نوشتند که شامل خلاصه و لب همهی دانشهای متداول آن روزگار بود، و غرض آنان از این کار - چنان که خودشان در مقدمه ذکر کردهاند - این بود که شریعت را از اوهام و اباطیل و گمراهیها بپیرایند، زیرا به نظر آنان: «شریعت به گمراهی آلوده شده بود و با نادانیها درآمیخته، و راهی برای پاک کردن و پیرایش آن نبود جز از راه فلسفه، چه فلسفه، حاوی حکمت اعتقادی و راه و رسم زندگی عملی است».
و نیز گفتیم که ابوحیان، افکار آنها را دوست داشت و مانند ایشان هم اعتقاد داشت که: «شریعت کامل نیست، و در آن غلطهایی وارد شده است، از این رو باید آن را به واسطهی فلسفه اصلاح کرد». [21]
گروهی از محققان، که در رسائل اخوان الصفا مطالعاتی کردهاند و سپس رسالهی «ضرورت تضاد در عالم» و رساله «کون و تکلیف» خیام را بررسی کردهاند بر آن رفتهاند که طرز بیان و روش استدلال این جماعت با خیام یکی است، به نحوی که شناختن و فرق گذاشتن میان آن دو بسیار مشکل است.
ج: افکار ابن سینا، خسام در یکی از رسایل خود که در تفاوت وجود نوشته تصریح کرده است که: «مسئله مسؤلهای سخت دشوار است، و بسیاری از دانشمندان در آن به حیرت افتادهاند، تا بدانجا که بیشترشان فهم این مطلب را از حدود توانایی انسان بیرون دانستهاند، ولیکن من و آموزگار من شیخ رئیس ابوعلی حسین بن عبداللهسینا بخاری - افضل متأخران - در این موضوع امعان کردیم و بحث ما چنان شد و به جایی رسید که ما دو تن قانع و خرسند گشتیم...» [22]
البته اجتماع عمر خیام که وفات او را از 505 تا 520 نوشتهاند و ابن سینا که وفات او به سال 428 رخ داده است، اگر چه عقلاً محال نیست ولیکن بسیار بعید به نظر میآید، زیرا در این صورت باید در حالی که ابن سینا پیر شده باشد، خیام حداکثر جوانی بیست ساله باشد. به هر حال اگر این داستان هم راست نباشد، در این مطلب هیچ شک نداریم که فیلسوف ما بیش از دیگر فیلسوفان با آثار ابن سینا آشنایی داشته و آنها را میخوانده است.
دلیل این مطلب، آن است که بیهقی در کیفیت وفات او از قول امام محمد بغدادی نقل میکند که خیام «مطالعه کتاب الهی از کتاب الشفأ ابن سینا میکرد، و چون به فصل واحد و کثیر رسید، چیزی در میان اوراق مطالعه نهاد و مرا گفت: جماعت را بخوان تا وصیت کنم. [23]» و شهرزوری نیز این روایت را تأیید میکند.
د: افکار باطنیان، داستانی است که میان عامه معروف است، و آن این است که خیام در روزگار جوانی خویش با نظام الملک طوسی (کشته 485 هـ.ق) و حسن صباح (درگذشته 518 هـ.ق) در مدرسهی امام موفق نیشابوری درس میخواندهاند، و چنین معروف بوده که: «پرورشیافتگان امام موفق به مقامات بلند میرسند، آن سه جوان به امید اینکه یکی از ایشان به رتبه عالی خواهد رسید با یکدیگر پیمان میکنند که هر یک توانا شدند، دو همقدم خود را در رسیدن به مال و جاه یاری کنند. از قضا حسن طوسی به وزارت رسید و او خواجه نظام الملک - وزیر مشهور سلجویان- است و به عهد خود وفا کرد و حسن صباح را به خدمت سلطان برد و داستان او دراز است، اما خیام اهل علم بود و خدمت سلطان را خوش نداشت بنابراین از خواجه تقاضا نمود معاش مختصری برای او مقرر دارد و به همین اندازه اکتفا کرد، و از علم به کار دیگر نپرداخت.
این داستان دلکش- چنان که گفتیم- معروف است ولیکن سند معتبر ندارد و اهل تحقیق باور نمیدارند؛ از آن رو که اگر راست باشد، باید خیام و حسن صباح هر دو نزدیک به صد و بیست سال عمر کرده باشند، و این اگر چه عقلاً مانعی ندارد اما مستبعد است، خاصه اینکه اگر راست بود البته تاریخنویسان به چنین عمر درازی اشاره میکردند، از این گذشته سخنی به میان نیاوردهاند.[24] اینک گوییم اگر چه این داستان پذیرفتنی نیست، لیکن در اینکه عُمر خیام با حسن صباح معاصر بوده شکی نداریم، زیرا حسن صباح به سال 518 وفات یافت و خیام به تحقیق میان سالهای 517 تا 520 وفات یافته است. پس نه عقلاً و نه عرفاً مانعی ندارد اگر بگوییم خیام و حسن صباح با هم ملاقات کردهاند و از همدیگر متأثر بودهاند به ویژه آنکه مضامین رباعیات خیام این حدس را تأیید میکند چه هر کس در آراء باطنیان نیک تأمل کند و آنها را با مفاهیمی که در رباعیات خیام وجود دارد بسنجد شکی نمیکند که خیام دست کم برخی از مواد فلسفهی خود را از تعالیم این گروه گرفته است.
رسالهای هم از یکی از باطنیان به نام عبیدالله بن حسن قیروانی در دست است که آن را برای سلیمان بن حسن جنابی نوشته، که میتوان گفت: شامل بیشتر مبادی اعتقاد باطنیان است و خلاصه آن به قرار زیر است:
1- مباح بودن شراب خواری و همهی چیزهای لذت بخش؛ 2- انکار نبوتها و معجزات؛ 3- قول به قدم عالم؛4- انکار معاد و برانگیخته شدن از گور؛ 5- اعتقاد به اینکه بهشت در همین جهان است، و سخنان دیگری که همه بر انکار شرایع و استوار کردن پایههای الحاد دلالت دارد.[25]
به هر حال عدهای جزم و یقین دارند که خیام از آراء و افکار باطنیان زیاد سود جسته و حتی جماعتی او را از داعیان اسماعیلی دانستهاند، لیکن این اقوال صحیح به نظر نمیرسد و باید همه را با احتیاط خواند.
- پانوشتها:
1. بروکلمان، کارل: تاریخ علوم عرب: 1/471؛ و عروضی: چهارمقاله، 327، چاپ معین؛ و رباعیات عمر خیام نیشابوری، مقدمه حکیم مرحوم محمدعلی فروغی2.
2. برخی از نویسندگان گفتهاند که رباعی اول از «مولانا جلال الدین بلخی» است که در جواب خیام سروده است، و نیز گفتهاند: «رباعی دوم به کلام خیام نمیماند». (رباعیات خیام، با مقدمه مرحوم فروغی، 28، چاپ زوار، 1333 هـ.ش).
3. ابن القفطی: تاریخ الحکماء، 163، چاپ مصر.
4. همانجا، 163.
5. رباعیات خیام، با مقدمه مرحوم فروغی، 84، چاپ زوار. غُرَّه: اول هر ماه قمری و سلخ: آخرین روز ماه قمری را گویند (غیاث(.
6. همان مآخذ، 103، چاپ زوار.
7. بیهقی: تتمه صوان الحکمة، 2.7، چاپ ایران.
8. بیهقی: تتمه صوان الحکمه، 71.
9. فروغی، محمدعلی: رباعیات خیام، 5، انتشارات زوار.
10. .1851 Omer alkhayymi, Paris, ber dُAlgس0. Woepcke, F., L1
11. (1966-1887م)V.F.Minorsky
12. راجع به کتابهای خیام میتوان به کتابهای «تاریخ علوم عرب» تألیف کارل بروکلمان، 1/471؛ و چهارمقاله عروضی با تحشیه مرحوم قزوینی، 5-6-327؛ و خیام تألیف ندوی،215-7؛ و عمرالخیام تألیف احمدحامد الصراف، 87-8، چاپ بغداد، 1949، رجوع کرد.
13. گو اینکه اپیکور را هم بیهوده متهم و بدنام کردهاند؛ زیرا در نظر او لذت عقلی اهمیت دارد و در کتابهای تاریخ فلسفه این سخن از او نقل شده که گفته است: «لذت عقلی برتر از لذت جسمانی است ="Mental pleasure is superior to Physical." ، برای اطلاع بیشتر از افکار اپیکور نگاه کنید به: تاریخ فلسفه کاپلستون، 1/401-12؛ و تاریخ فلسفه مغرب، به قلم برتر اندراسل؛ 249-259، چاپ لندن، که این جمله را هم از کتاب او نقل کردهایم.
14. هدایت، صادق: ترانههای خیام، 71-5، چاپ جیبی.
15. هدایت، صادق: ترانههای خیام، 71-5، چاپ جیبی.
16. برای اطلاع بیشتر از مذهبDeism ، خوانندگان میتوانند به دائرةالمعارفBritannica ، 7/181-3، چاپ 1968؛ و نیز: دائرةالمعارف مختصر فلسفه و فلاسفه مغربThe Concise) Encyclopaedia Of Western Philophers) 378-10، چاپ لندن، طبع دوم، 1967، نگاه کنید؛ و در فارسی بنگرید به: سه فیلسوف بزرگ نوشته نگارنده کتاب، چاپ زوار، 70- 166، 1354هـ.ش.
17. آرتور شوپنهاورArthur Schopenhauer= (0681-8871م) فیلسوف بدبین آلمانی.
18. هی النیران تحسن من بعید و یحرقن الاکف اذالممسنه (لزومیات، 2/524. چاپ بیروت، 1961).
19. ابن القفطی: اخبارالحکمأ، چاپ مصر «...یعلم علم یونان و یحث علی طلب الواحد الدیان ...»
20. همانجا، 162 «و یأمر بالتزام السیاسةالمدنیةِ حسب القواعدالیونانیة».
21. توحیدی، ابوحیان: الامتاع و المؤانسة، 1/193، مصر، 1953. و نیز بنگرید به ترجمه توحیدی در همین کتاب.
22. صبری، کردی: جامع البدایع، 170-1.
23. بیهقی: تتمه صوان الحکمه، 73، ترجمه فارسی، چاپ تهران.
24. فروغی، محمدعلی: مقدمه رباعیات خیام، 4، چاپ زوار. اصل این داستان به تفصیل در روضةالصفأ، تألیف میرخوند، 4/291، چاپ اقبال آمده است.
25. نقل از عمرالخیام، 101، احمد حامد صراف، چاپ بغداد.
- منبع:
· «عمر خیام نیشابوری: زاد و زندگی، به روایت استاد علیاصغر حلبی»، وبگاه «کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت». تاریخ مشاهده، 25/02/1388. به کوشش ققنوس شرق، «زاد، زندگی، اندیشه و مرام خیام نیشابوری»، ابرشهر: دانشنامه نیشابور، اردیبهشتماه 1388.