ابوسعد خرگوشی نیشابوری (عبدالملک بن ابی عثمان محمدبن ابراهیم خرگوشی نیشابوری) Abu-Sa'd, Khargushi [Xarguši] -ye Neyshaburi Sufi - ye Neyshabur صوفی و اندیشمند اسلامی قرن چهارم هـ . ق پدیدآورندهی «تهذیبالاسرار فی طبقات الاخیار»، «شرف النبی»، «الاشاره و العباره»، «البشاره و النداره فی تعبیر الرویا و المراقبه» و چند اثر ارزشمند دیگر ابوسعد خرگوشی از صوفیهی اندکشناختهشده، ولی در عین حال، پراهمیت، در تاریخ تصوف اسلامی است. اهمیت ویژهی خرگوشی در این است که وی از نخستین کسانی است که راجع به طریقهی ملامتیه، سخن گفته و دراین راه، پیشگام کسانی نظیر سلمی است و کتاب گرانسنگ او، «تهذیبالاسرار»، نیز اطلاعات بکر و دستاولی را در بارهی طریقهی ملامتیه -به طور خاص-، و تصوف اسلامی -به طور عام-، در اختیار پژوهندهی تاریخ تصوف مینهد. در این مقاله، سعی بر آن است که نمایی کلی از زندگی و آثار این صوفی بزرگ ارایه شود. ابوسعد خرگوشی نیشابوری؛ زندگی و مرام ابوسعد، عبدالملک بن ابی عثمان محمد بن ابراهیم خرگوشی نیشابوری، مشهور به زاهد و واعظ در نیمهی نخست قرن چهارم هجری دیده به جهان گشود. تاریخ تولد وی برما معلوم نیست، اما میتوان احتمال داد که نباید پیش از سال 321 هجری بوده باشد ]1[. نسبتش به کوی خرگوش ـ که محلتی بزرگ در نیشابور آن عهد بوده است ـ یا قریهی خرگوش- در همان شهر میرسد. البته در میان منابع، تنها ابن قیسرانی ]2[ است که خرگوش را قریهای در نیشابور دانسته است، لیکن در منابع دیگر ذکری از قریهای به این نام نیست و این منابع خرگوش را همان محلت بزرگ خرگوش در نیشابور دانستهاند. و نیز به گفتهی برخی معلوم نیست که خرگوشی به آن محل منسوب بوده، یا آن محل به وی ]3[. کنیهی خرگوشی را برخی منابع «ابوسعد» ذکر کردهاند و برخی دیگر «ابوسعید». اما به نظر میرسد که صورت صحیح آن «ابوسعد» باشد، زیرا منابع اولیه اخبارش ]4[، کنیهاش را «ابوسعد» ذکر کردهاند و «ابوسعید» در منابع متاخر شرح حالش آمده است ]5[. پدرش، ابوعثمان محمد، که از مشایخ روایت او نیز بوده است ]6[، از زهاد و عباد صوفیه به شمار میرفته است ]7[، و از همین روی از ابوسعد با عبارت «زاهد بن زاهد» یاد کردهاند ]8[. از برخی منابع برمیآید که خرگوشی در آغاز جوانی پس از فراگیری فقه به صحبت زهاد صوفیه رسید و طریق ایشان در پیش گرفت ]9[. ابوسعد، در سالهای پس از 370 نیشابور را به قصد حج ترک گفت و جز اقامت در حجاز به عراق، مصر و شام نیز کوچید ]10[. برخی منابع دیگر سفر او را 393 ذکر کردهاند ]11[، و بنا به نظر مرحوم طاهری عراقی، خرگوشی ظاهراً دوبار نیشابور را به قصد حج ترک گفته است ]12[. وی در همه جا به محضر مشایخ و عالمان میرسید و از آنها حدیث میکرد و یا به اساتید خود احادیثی روایت. از کتب وی و شرح حالش نیز برمیآید که به استماع حدیث و روایت آن توجه و رغبت داشته و از کسانی چون ابوالعباس محمد بن یعقوب اصم (247 ـ 346)، ابوسهل بشر بن احمد اسفراینی (متوفی 370)، ابوسهل محمد بن سلیمان صعلوکی و دیگران حدیث کرده ]13[، و کسانی چون ابوعبدالله محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری (متوفی 405)، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری (متوفی 465) و ابومحمد بن محمد خلال (351 ـ 439) از وی حدیث روایت کردهاند ]14[.
خرگوشی، پس از سالها مجاورت کعبه ـ ظاهراً سه دههی اخیر قرن چهارم ]15[ـ به نیشابور بازگشت و در سر راه نیز ابوالقاسم تنوخی (متوفی 447) در بغداد از وی سماع حدیث کرد ]16[. خرگوشی هنگامی که به نیشابور بازگشت به تدریس و تالیف و ارشاد مردمان پرداخت. برایش مجلس املاء منعقد کردند که دو سال ادامه داشت و جز اینها به یاری و خدمت مردمان همت گماشت و خود و مالش را وقف فقرا و ابن سبیل کرد. به امور عامالمنفعه چون احداث مساجد و حفر قنوات دست یازید و بیمارستانی بنا کرد و موقوفات بسیاری به آن اختصاص داد و خود و اصحابش را به تیمار داشت بیماران گماشت ]17[، و نقل است که در قحطی سختی که در نیشابور افتاد، در هر روز 400 مرده را تکفین و تدفین میکرد ]18[. افزون بر این خانقاه و مدرسهای ساخت و کتابخانهای نیز به آن اختصاص داد که در همان کوی خرگوش است. در این مدرسه کسانی چون ابوحازم عمر بن احمد عبدوی نیشابوری (م 417)، حافظ بن منجویه (م 428 ) و ابوالمظفر شهفور بن محمد اسفراینی (م 471 ) مجلس تدریس و املاء داشتهاند ]19[. از شاگردان خرگوشی میتوان ابوالحسن علی بن محمد مؤذن خسروآبادی را نام برد که از ابوسعد احادیث بسیار شنیده و روایت کرده است ]20[.
ابوسعد خرگوشی نیشابوری؛ اندیشه (فقه، کلام، تصوف، حکمت) خرگوشی، در فقه پیرو مذهب شافعی بود و آن را در عنفوان جوانی نزد علی بن حسن ماسرجسی (م 384)، که از مشاهیر فقهای شافعیه و از بزرگان خاندان ماسرجسی بود، آموخته بود ]21[. در کلام نیز ـ هر چند اهل آن نبود ـ مذهب اشعری داشت ]22[، و با اینهمه به امامان شیعه نیز اراداتی تام و تمام داشت ]23[، و برای نمونه، در چند موضع از کتاب مشهور خود -«شرف النبی»- از حدیث شهادت امام حسین (ع) و مجازات کشندگان او سخن میراند و در جایی دیگر قصیدهی معروف فرزدق را در ستایش امام زینالعابدین (ع) میآورد ]24[. تصوف خرگوشی، مبتنی است بر فقر و زهد و از سنخ تصوف متشرعانهی اهل صحو است که از التزام شرع و متابعت سنت دور نمیشد ]25[. وی از سنت ملامتیهی نیشابور هم بهرهمند بوده و سخنان مشایخ این طریقه چون ابوعمر اسماعیل نجید سلمی (م 366) و عبدالله منازل را شنیده و نقل میکرد ]26[. ماسینیون نیز وی را از ملامتیه دانسته و از علاقهمندان حلاج ]27[. وی همچنین در پی معرفی اصول ملامتیه بوده -که به گفتهی او سابقاً محزونین خوانده میشدند ]28[- و ایشان را از حیث افعال، اقوال و احوال با صوفیه متفاوت میداند. هر چند که طریقههای ایشان را -برخلاف کسانی چون سلمی و ابن عربی که ملامتیان را برتر از صوفیه مینشانند ]29[- در عرض هم قرارمیدهد. وی تصوف را مخصوص اهل عراق میداند و طریقهی ملامتیه را مختص اهل خراسان.
تفاوتهایی را که خرگوشی میان این دو طریق برمیشمرد عبارتند از:
- اصول ملامتیان مبتنی است بر علم، اصول صوفیه مبتنی است بر حال.
- ملامتیان به کسب و کار تمایل دارند و صوفیه به ترک کسب.
- ملامتیان اکراه دارند که از راه لباس و پوشیدن مرقعه در جامعه شناخته شوند، در حالی که صوفیان به این کار تمایل دارند.
- ملامتیان در مجالس سماع شرکت نمیکنند و از پایکوبی و دستافشانی، اظهار وجد نمودن و شیونکشیدن، تن میزنند، در حالی که صوفیهی بغداد اهل سماع و پایکوبی، تواجد و فریاد کشیدن در حین سماعاند. ]30 [
خرگوشی، به حکمت -البته به معنای دینی آن- نیز علاقهمند بوده است ]31[، و مؤلف ناشناختهی «علمالقلوب»، وجوه چهارگانهای را در باب حکمت از قول او نقل میکند که مبتنی است بر یکی از احادیث، یا تفاسیر ابنعباس از آیهای از قرآن یا بعضی سخنان بزرگان دین و مشایخ صوفیه.
بنا به گفتهی مؤلف علمالقلوب، وجوهی که خرگوشی برای حکمت برمیشمرد، سی وجه است، اما از بیم اطالهی کلام و ملالت خواننده، چهارده وجه را از قول خرگوشی به اختصار نقل میکند. چهارده وجهی که خرگوشی در مورد حکمت بیان میکند عبارتند از:
- حکمت، معرفت به ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مقدمه، موخره و حلال و حرام و امثال قرآن است. و این همان قول ابنعباس است که گفته است « الحکمه هی المعرفه بالقرآن ناسخه و منسوخه و محکمه و متشابهه و محکومه و موخره و حلاله و حرامه و امثاله ».
- حکمت، نبوت است. در توضیح این وجه این قول السدی را نقل میکند: « الحکمة هی النبوه». سپس این حدیث نبوی که « حکیم را در رسیدن به مقام نبوت راهی نیست » را ذکر میکند.
- حکمت، فراست است. و فراست درست از کار درآمدن گمانها (اصابت در ظنون) و دانستن نابودنیها از بودنیها است. سپس قول ابوبکر بن یزدانیار را نقل میکند که معتقد است اکثراً در تاویل معنای صحیح فراست به بیراهه رفتهاند و معنای صحیح آن این است: فراست بارقهای است که در نگاه اهل صلاح است (یعنی نوری است که در مصلحتی که اهل صلاح میاندیشند، میتابد) و فراست ایمان و حقایق است و از سر صدق کناره جستن از دنیا و اشتیاق به عقبی، و پس از آن این قول را میآورد که فراست تنها به اهل صدق و تدبیر و ورع ارزانی میشود.
- حکمت، عقل است. در توضیح این وجه نیز این اقوال به چشم میخورد: عاقلترین مردم کسی است که از خدای ترس دارد و احمقترینشان کسی است که از مکر خدای ایمن شود. عاقل کسی است که دامن از دنیا برچیند و به آخرت مشتاق باشد.
- حکمت، خشیت است. و خشیت انقباض قلب است در سایهی جلال و هیبت پروردگار و این حالت از رهگذر واردات قلبی و تجلی پروردگار ]بر عارف[ است ... . در توضیح این وجه این قول ابن عطا به چشم میخورد: خشیت اتم از خوف است، زیرا خوف صفت عموم مومنین است و حال آنکه خشیت صفت علماء ربانی است.
- حکمت، فقه و دانایی در تفسیر قرآن است. در توضیح این وجه نیز قولی از ابوبکر نقاش در کتاب «التفسیر المختصر من المختصر» به چشم میخورد. برطبق این قول، تفسیر قرآن، شامل انواعی است. از جمله تفسیر ناسخ و منسوخ، تفسیر محکم و متشابه؛ و ….
- حکمت، علم است. در توضیح این وجه، در میان اقوالی که ذکر شده است، این قول ابراهیم تمیمی به چشم میخورد: علوم بر سه دستهاند؛ 1) علوم دنیوی. 2) علم دنیوی و اخروی. 3) علمی که نه به کار دنیا میآید و نه به کار آخرت. علم دنیوی، علومی چون طب و نجوم و علومی ازین دست را در بر میگیرد و اما علم دنیوی و اخروی قرآن و فقه است و علمی که نه به کار دنیا میآید و نه به کار آخرت، شعر است.
- حکمت، اصابت در اقوال است. یعنی آنگاه که گویندهای سخن گوید، سخن خدای گوید و چون خاموشی گزیند گویی که با خداست (دل از سر خلوت با خدای خاموشی گزیند). در توضیح این وجه، این قول نیز به چشم میخورد: یعنی هر که کمتر گوید، بیشتر به صواب باشد (یعنی هر که کم گوید گزیده گوید) و هر که بیشتر گوید کمتر به صواب باشد.
- حکمت، احادیث نبی است که در آنها احکام قرآن شرح شده و مجملات آن به تفصیل رسیده است. مانند بیان احکام نماز، زکات، حد دزدی و زنا و خمر … .
- حکمت، اصابت در اقوال و اعمال و ارادت است. یعنی [حکیم] جز سخن خدای نگوید، جز برای پروردگار نکند و جز آنچه او میخواهد، نخواهد.
- حکمت، حیا از خداوند و حفظ حرمت نبی و رعایت حقوق زن و فرزند و همسایه است.
- حکمت، ورع است. و ورع چهار گونه است: 1) حفظ زبان از غیبت و دروغ. 2) پرهیز از حرام و لقمهی شبهه. 3) پاکدامنی. 4) پالودن دل از کین و حسد.
- حکمت، حفظ و محافظت قرآن است از سویدای جان. در توضیح این وجه این فرمایش نبی (ص) را ذکر میکند که: کسی که قرآن را به نیکی آموخته است با فرشتگان همپایه است.
- حکمت، فهم لطائف، وجوه و معانی قرآن است. و در توضیح این وجه آورده است که قرآن دارای هفت معنای ظاهر و باطن و اشارات و امارات و لطائف و دقایق و حقایق است. ظاهر آن برای عوام است و باطن آن برای خواص. اشارات برای گزیدگان خواص، امارات آن برای اولیا و لطایف آن برای صدیقین و دقایق برای محبین و حقایق برای نبیین است. ]32[
به خرگوشی، اقوال صوفیانه -از جمله دو بیت شعر ]33[- و کراماتی هم منسوب است. و ابوالفضل محمد بن عبدالله صرام هیری نیشابوری (متوفی 499) که صحبت او را دریافته بود، از آن حکایات و اقوال بسیار نقل میکرده است ]34[. شیخ فریدالدین عطار نیشابوری نیز این حکایت را، که به دوستی خرگوش با ابوعلی دقاق اشاره دارد، در کتاب خود «تذکرهالاولیا» آورده است: «یک روز استاد بوسعید خرگوشی و استاد ابوعلی (دقاق) را از حمام باز آورده بودند و هر دو بیمار بودند. استاد بوعلی بدو گفت: چه بود اگر همچنین هر دو به سلامت نشسته باشیم تا وقت نماز در آید و به تعجب بماندم که چندین بار طهارت میباید کرد و ایشان هر دو را یک علت بود. بوسعید دهان برگوش استاد نهاد و گفت: راست بدان ماند که ستیزه همیکند لیکن هر چه از او بود خوش بود». ]35[
ابوسعد خرگوشی نیشابوری: گذشتن از جهان تاریخ وفات ابوسعد را به اختلاف 406 ]36[، یا جمادیالاول 407 ]37[، ذکر کردهاند. قاضی نیشابور، ابوعمر بسطامی، بر وی نماز خواند و در تعزیهاش مجلسها کردند و نه تنها مسلمین، که اهل ذمه هم به سوگش نشستند. جسدش را در خانقاهش در کوی خرگوش به خاک سپردند و مدفنش زیارتگاه عامه شد که به آن متوسل میشدند و از آن شفا میطلبیدند. ]38[ خرگوشی نیشابوری؛ آثار خرگوشی، آثار بسیاری تالیف کرد که در شرق و غرب بلاد و سرزمینهای اسلامی رواج یافت ]39[. مهمترین اثر او به «تهذیبالاسرار»، یا آنچنانکه حاجی خلیفه ]40[، گفته به «تهذیبالاسرار فی طبقات الاخیار» نامبردار است. سبب تالیف کتاب را خود خرگوشی در مقدمهی تهذیبالاسرار چنین بیان میدارد: «شیخی از صوفیان، از من خواست تا کتابی کنم در مذاهب اهل تصوف و آداب سیرشان و افعال و اقوالشان و مستند هر یک از آنها از آیتی محکمه یا سنتی ماثوره یا حکایتی از سلف. و این مقدور نیفتاد و آن شیخ از جهان درگذشت. ولی خواستش همواره در خاطر میبود و پس از دیری به تالیف آن عزم کردم و هم بدان ایام یکی از اصحاب آن شیخ را به خواب دید در هیاتی زیبا و جامهای پاکیزه که به دیدار من همی آمدی و آن رویا رغبت در من بیفزود و آغاز کردم به نوشتن این کتاب». ]41[ تهذیب الاسرار، در زمرهی آثار قدیم و طراز اول صوفیه محسوب است و بهگفتهی دکتر پورجوادی، اهمیت آن از لحاظ تاریخی، بیش و کم در ردیف کتابهای «اللمع سراج»، «التعرف کلاباذی» و «رسالهی قشیریه» است و از جهاتی مهمتر از آنها. این کتاب متعلق به سنت عرفانی و صوفیانهی نیشابور است و از منابع اصلی قشیری در رسالهی قشیریه و ابوحامد غزالی در «احیاءالعلوم» بوده است ]42[. تهذیبالاسرار، حتی در تبویب رسالهی قشیریه اثر گذاشته است. به عنوان نمونه، باب «خلق» در رسالهی قشیریه متاثر از باب «حسن خلق»، در کتاب تهذیب الاسرار است. ابوحامد غزالی نیز مطالب تهذیب الاسرار را برگرفته و بدون ذکر ماخذ، در کتاب خود -احیاء العلوم- آورده است. مطالبی که غزالی از خرگوشی گرفته عبارتند از: 1) حسن خلق، 2) سخاوت، 3) ایثار، 4) تواضع، 5) محبت و شوق، 6) اخلاص، 7) صدق، 8) مراقبه، 9) تفکر، 10) سخنانی که مشایخ در هنگام مرگ گفتهاند و رویاهایی که خود دیدهاند یا دیگران دربارهی ایشان دیدهاند ]43[. تهذیبالاسرار، نخستین دستینهی صوفیانهی نیشابوری است و نیز نخستین کتاب جامع در شرح تصوف که در هفتاد باب به نگارش درآمده ]44[. خرگوشی، ابواب کتاب را با نقل احادیثی از پیامبر آغاز میکند و سپس به نقل اقوال و حکایاتی دربارهی پیامبران و صحابه، تابعین، پارسایان و اهل تصوف و ملامتیان و گاه دولتمردان میپردازد، تهذیبالاسرار، مشحون از اخبار و معارف صوفیه و داستانهای عرفانی و مواعظ اخلاقی شده است ]45[. آربری به سبب تشابه تدوین تهذیبالاسرار به «اللمع سراج» و نیز ماخوذ بودن پارهای مطالب آن از اللمع و هم این نکته که تهذیبالاسرار، مستقیماً از خود خرگوشی نیست، بلکه به روایت شخصی زاهدنما و ریاکار به نام ابوعبدالله محمد بن احمد بن موسی شیرازی (متوفی 439) است، در اهمیت آن تردید کرده، اما این نکته را نیز انکار نکرده که بسیاری از ابواب تهذیبالاسرار کاملتر از اللمع است و مطالبی در تهذیب آمده که نه در اللمع یافت میشود و نه در کتابی دیگر ]46[. برای نمونه، میتوان «باب السخا» و «باب الملامتیه» را نام برد. البته ممکن است که هم خرگوشی و هم سراج به اثر دیگری چون اللمع ابوبکر مفید نظر داشتهاند ]47[.
از ابواب پراهمیت و بکر تهذیبالاسرار، که اغلب مورد غفلت محققانی که راجع به ملامتیه تحقیق کردهاند، واقع شده است، بابی است راجع به ملامتیه، تحت عنوان «فی ذکر الملامتیه و صفاتهم و شعارهم والفرق بین الصوفیه و بینهم فی الاقوال والاحوال والافعال و ما قیل فیهم»، که از قدیمیترین منابع درباب ملامتیه است و حتی پیش از رسالهی سلمی به نگارش درآمده و در عین داشتن شباهت بسیار از نظر شکل و صورت و تدوین با رسالهی سلمی، از آن منظمتر و حسابشدهتر است و حتی میتوان گفت که سلمی، در نگارش بخش اول «اصول الملامتیه» و نیز کتاب «الفتوه» خود از تهذیبالاسرار سود جسته است ]48[. از فواید جالب توجه تهذیبالاسرار اقوال فراوانی است که خرگوشی از ائمهی شیعه (علیهم السلام) و در راس ایشان حضرت علی (ع) آورده است ]49[. دومین کتاب خرگوشی، «شرف النبی» در 90 فصل از سیرههای نامدار پیامبر اکرم (ص) است -هر چند بخش اعظم آن در شمائل و دلایل نبوی است ]50[ـ به «تفاریق» موسوم است به دلائل النبوه ]51[، شرف النبوه ]52[، شرف المصطفی ]53[، المبتدا و المبعث ]54[. تاریخ تالیف کتاب بر ما روشن نیست، اما به گفتهی مرحوم طاهری عراقی، میتوان احتمال داد که تالیف آن پس از سال 384 و محتملاً بین سالهای 385 و 390 صورت گرفتهاست ]55[. شرفالنبی، در اصل، گویا چندین مجلد بوده ]56[، و به گفتهی کتانی و حاجی خلیفه در 8 مجلد به نگارش درآمده است ]57[. آنچه خرگوشی، از آن به «شرف» تعبیر کرده همان است که در اصطلاح برخی دیگر از مؤلفان «خصائص» نامیده شده است. یعنی آنچه از «شرفها» که به رسول اکرم اختصاص داشته است ]58[. این کتاب، هر چند از منابع درجه اول سیره و مغازی نیست و از نظر احتوا بر روایات تاریخی اهمیتش اندک است. ولی در بین این کتب به سبب قدمت، شهرت و رواج خاصی داشت و مورد قبول عام بود و نیز دستمایهای برای واعظان و مذکران. حسن ترتیب و تبویب و خلو روایات از اسانید، احتمالاً از موجبات آن قبول عام بوده است.
به عقیدهی مرحوم طاهری عراقی، تاریخ تطور علم سیره و نیز سیر عقیدهی مسلمین در حق پیامبر اکرم (ص) بدون شناسایی آن ناقص خواهد بود ]59[. خرگوشی، به هنگام مجاورت کعبه، اجازهی روایت شرفالنبی را به دو تن از عالمان اندلس که سالها مجاور کعبه بودند، یکی ابو محمد عبدالله بن سعید شنتجالی (متوفی 436) و دیگری احمد بن هشام قرطبی (متوفی 430) داده بود ]60[. از این کتاب، یکی اصل عربی آن است که تحت عنوان «شرف المصطفی»، توسط ابوعاصم نبیل بن هاشم الغمری آل با علوی، به سال 1424ق، در بیروت چاپ شده است. این کتاب به روایت امام قشیری به جای مانده است. تصحیح کتاب، از روی سه نسخهی برلین به شمارهی 9571، نسخهی بریتانیا شمارهی 509 و نسخهی ظاهریه شمارهی 35، صورت گرفته و مرجع اصلی مصحح، نسخهی ظاهریه است ]61[. دیگری ترجمهی فارسی آن است -که در قرن ششم صورت گرفته- از امام نجمالدین محمود بن محمد بن علی راوندی. نثر راوندی، ساده، روان و بیتکلف است و شیوایی آن گاه به مرز فصاحت میرسد. سومین کتاب خرگوشی، «الاشاره و العباره» نام دارد که بخشهای قابل توجهی از آن در کتابی به نام علمالقلوب -که به غلط به ابوطالب مکی نسبت دادهشده ]63[- بازمانده است ]62[. الاشاره و العباره، پس از «قوت القلوب» ابوطالب مکی، مهمترین منبع و ماخذ علمالقلوب بوده است و مؤلف علمالقلوب چندین بار به مناسبتهای مختلف از خرگوشی یاد کرده و مطالبی از کتاب او را نقل کرده است ]64[. «البشاره و النداره فی تعبیر الرویا و المراقبه»، یکی از متون کهن دربارهی تعبیر رویاست و تعبیرات بسیاری از آن مبتنی است بر اقوال ابنسیرین و ابراهیم بن محمد کرمانی. علاوه بر این، کتاب، مشتمل بر مطالبی است که در باب تاریخ اجتماعی و کیفیت زندگی و پندارهای مردمان آن زمان و نیز مباحث لغوی مفید است. خرگوشی، در این کتاب، رویای صحیحهی صادقه را از طرق وحی به انبیا و مبین حقایق اعمال، عواقب امور میداند ]65[. این کتاب، هنوز به صورت خطی است و به چاپ نرسیده است. کهنترین نسخههای آن عبارتند از: نسخهی واتیکان، ویدا 1304 ( 2 ) ( گ 314 ـ 230 قرن 5 هـ) و نسخهی کتابخانهی بریتانیا 0V . 6262 ( 258 قرن هفتم ) ]66[. افزون بر اینها، کتابهایی دیگری چون «شعارالصالحین» ]67[، اللوامع ]68[، الفتوه ]69[، سیرالعباد و الزهاد ]70[ و کتاب الزهد ]71[ نیز به وی منسوب است. البته معلوم نیست که این دو کتاب اخیر، دو نامند بر یک کتاب یا هر کدام کتابی مستقلاند. و جز اینها یک تفسیر ]72[ و نیز تاریخی در باب نیشابور ]73[ به وی منسوب است که به گفتهی مرحوم طاهری عراقی انتساب کتاب اخیر به خرگوشی صحیح به نظر نمیرسد و مراد از اشارهی منابع به آن ظاهراً اطلاعات پراکندهای است که از آثار خرگوشی، دربارهی رجال نیشابور میتوان به دست آورد و نه کتابی مفرد در تاریخ نیشابور ]74[. پینوشتها:
- طاهری عراقی، احمد، «ابوسعد خرگوشی»، مجله معارف، دورهی پانزدهم، آذر- اسفند 1377، شمارهی پیاپی 45، ص 7.
- ابن قیسرانی، محمد بن طاهر، الموتلف و المختلف، بیروت، 1411، ص 59.
- سمعانی، عبدالرحمن بن محمد بن منصور، الانساب، حیدرآباد، ج 5، ص 86؛ یاقوت حموی، شهابالدین ابی عبدالله، معجم البلدان، بیروت، 1995، ج 2، ص 361.
- فارسی، عبدالغافر، کتاب السیاق، چاپ عکسی فرای، سال انتشار 1965، ص47؛ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، بیروت، سال انتشار 1417، ج 10، ص 431.
- کتانی، محمد بن جعفر، رساله المتسطرفه، قاهره، ص 19؛ ابن عماد حنبلی، ابن فلاح، شذرات الذهب، بیروت، 1399، ج 3، ص184.
- خرگوشی، ابوسعد، شرف النبی، به کوشش محمد روشن، تهران، 1361، ص 247.
- حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، تاریخ نیشابور، تهران 1339، ص 103.
- همان، ص 95؛ سبکی، تاجالدین، طبقات الشافعیه، ج 5، ص 223.
- سمعانی، همان، ج 5، ص 102؛ ابن عساکر دمشقی، علی بن حسن، تبیین کذب المفتری، دمشق، 1404، ص 233. البته به گفتهی زکریا قزوینی (آثار البلاد و اخبار العباد، وستقلد، 1967، ج 1، ص 319) خرگوشی در اواخر عمر روش فقر را اختیار کرد و از کسب دست چون کلاهدوزی امرار معاش میکرد.
- سمعانی، همان، ج 5، ص 86؛ ابن اثیر، عزالدین، الباب فی تهذیب الانساب، بیروت، 1414، ج1، ص436.
- بغدادی، همانجا؛ ابن عساکر، همان، ص 235.
- طاهری، همان ، ص 11.
- فارسی، همانجا؛ سمعانی، همان، ج 5، ص 101؛ یاقوت؛ ابن عساکر، همانجاها.
- سمعانی، همانجا؛ ذهبی، شمس الدین محمد، سیر اعلام النبلا، بیروت، 1402، ج 15، ص 256؛ سبکی، همان، ج 5، ص 224 و ص 222؛ بغدادی، همانجا.
- طاهری، ص 11.
- بغدادی، همانجا.
- فارسی، همانجا؛ ابن عساکر، همان، ص 234.
- بیهقی، علی بن زید، تاریخ بیهق (حیدرآباد)، ص 304 و ص 305؛ عتبی، ابونصر، التاریخ الیمینی در حاشیهی شرح المنینی (مصر، 1286)، ج 2، ص 127.
- دربارهی مدرسهی خرگوشی: ابن عساکر، همانجا؛ Bulliet , w . Richard , The Patricians of Nishapure , Cambridge , Mass , 1927 , PP . 251 , 252. و درباب اساتید مدرسهاش: صریفینی، محمد بن ازهر، منتخب کتاب السیاق، 25 آ؛ فارسی، همان، 86 آ.
- بیهقی، همان، ص 319.
- یاقوت؛ ابن عساکر، ابن اثیر همانجا ها.
- طاهری، همان، ص 12.
- روشن، محمد، مقدمهی شرف النبی، ص سیوپنج.
- خرگوشی، همان، ص 259 و 252 در صفحهی 299 نیز از خبر برادری پیامبر اسلام با حضرت علی یاد میکند. ناگفته نماند که داوری او دربارهی پیامبر و خلفای راشدین نیز با بینشی بیتعصب قرین است (صفحات 236 و 235 ).
- طاهری، همان، ص 13.
- پورجوادی، نصرالله، منبعی کهن در باب ملامتیهی نیشابور، مجلهی معارف، دورهی پانزدهم، فروردین- آبان 1377، شمارهی پیاپی ( 43 ـ 44)، ص 19.
- massignon , Louis , La Passion de Hallaj – Paris , 1975 , Vol II , P . 114 .
- پورجوادی، همان، ص 16 و نیز صفحهی 32 بند اول از باب سوم تهذیب الاسرار.
- سلمی، رساله الملامتیه، تصحیح ابوالعلا عفیفی، قاهره، 1362 هـ ( 1945 م )، ص 77 و 78 و در مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی، گردآوری نصرالله پورجوادی ، صفحات 403 و 404؛ ابن عربی، فتوحات مکیه ، ج 3، ص 36 و ص 34.
- پورجوادی، همان، ص 13. هر چند که خرگوشی سعی داشته تا فقط تفاوتهای میان این دو طریقه را نشان دهد، لیکن با توجه به اینکه وی با ملامتیهی نیشابور ارتباط داشته و ملامتیهی عهد وی نیز به گفتهی خواجه عبدالله (طبقات الصوفیه، تصحیح عبدالحی حبیبی، ص 105) هنوز تهاون شرع و زندقه و بیادبی و بیحرمتی بردست نگرفته بودند، انتقاداتی که دیگر نویسندگان صوفی چون هجویری (کشف المحجوب، چاپ ژوکوفسکی، ص 75)، نجم رازی (مرصادالعباد، به اهتمام محمد امین ریاحی، ص 261)، کلاباذی (التعرف، ویرایش احمد شمسالدین ص 117) و ابوابراهیم مستملی بخاری (شرح التعرف، تصحیح محمد روشن، ج 3 ص 1286) بر ملامتیان وارد میآوردند، در آثار وی به چشم نمیخورد.
- پورجوادی، نصرالله، «بازماندههای الاشاره و العباره ابوسعد خرگوشی در کتاب علم القلوب»، مجلهی معارف، دورهی پانزدهم، آذر- اسفند 1377، شمارهی پیاپی 45، ص 38.
- مکی، ابوطالب، علم القلوب، تصحیح عبدالقادر عطا، قاهره، 1384، ص 19 تا 29.
- الیک جئنا و انت بنا ولیس رب سواک یغنینا بابک رجب فناوه کرم تووی الی بابک المساکینا قزوینی ، همانجا؛ ابن عساکر، همان، ص 236.
- فارسی، همان، 47 آ ، ب ـ 14 آ.
- عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیا، به کوشش دکتر محمد استعلامی، تهران، 1378، ص 651.
- بغدادی؛ یاقوت؛ ابن اثیر، همانجا.
- سمعانی؛ ذهبی؛ ابن عساکر، همانجاها؛ اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافیه، بیروت، 1407، ج 1، ص 477؛ ابن عماد، همانجا.
- فارسی، همانجا؛ سمعانی،ص 86 و ص 102.
- اسنوی، همان، ج 1، ص 229؛ فارسی، همانجا.
- حاجی خلیفه، کشف الظنون، تهران، 1387، ج 1، ص 514.
- طاهری، همان، ص 16، به نقل از نسخهی برلین شمارهی 2819، ق 3 ب.
- پورجوادی، تهذیب الاسرار خرگوشی، نشردانش، سال هفدهم، شمارهی سوم، پاییز 1379، ص 68؛ همو، منبعی کهن در باب ملامتیه، ص 9.
- همو، «غزالی و مآخذ صوفیانهی او»، معارف، دورهی هفدهم، شمارهی 3، آذر -اسفند، 1379، ص 56 ـ 57 ـ 58 ـ 59 .
- همو، «تهذیب الاسرار خرگوشی»، نشر دانش، همانجا.
- همو، «غزالی و مآخذ صوفیانهی او»، ص 58.
- ARBery . Artor . BSOAS , Vol XIX , PP . 345 , 349 ; EI2 , IV , P . 1074.
- پورجوادی، منبعی کهن در باب ملامتیه، ص9. چنانکه دکتر پورجوادی متذکر شده، آربری، میپنداشته که اللمع سراج کتابی اصیل است و سراج در تالیف آن از کتابی دیگر سود نجسته است و از همین روی ایشان توجه میدهند به این قول خواجه عبدالله که حکایت از این دارد که سراج اللمع را به تقلید از کتاب اللمع ابوبکر مفید نگاشته است: «شیخالاسلام گفت که بوبکر مفید نام وی محمد بن ابراهیم است. امام بود، بزرگ از شهر جرجرایا، وی (را) کتاب لمع است. اینک لمع سراج بر آرزوی آن کرده اما در بوی آن نرسیده».
- همو، «منبعی کهن درباب ملامتیه»، ص 29 ـ 28 ـ 10، این باب را دکتر پورجوادی در مقالهی مذکور معرفی و چاپ کردهاند؛ طاهری، همان، ص 16.
- پورجوادی، همان منبع، ص 10.
- طاهری، همان، ص20 ـ 19.
- ابن اثیر، همانجا؛ ذهبی، العبر فی خبر عن غبر (کویت، 1961)، ج 3، ص 96.
- حاجی خلیفه، همان، ج 2، ص 1045.
- ابن خیر، محمد، فهرسه (بیروت ،1399)، ج 2، ص 289؛ سخاوی، شمس الدین محمد، اعلان بالتوبیخ (بغداد ،1382 )، ص 169.
- فارسی، همانجا.
- طاهری، همان، ص 23.
- سخاوی، همانجا.
- کتانی، همان ص 81؛ حاجی خلیفه، همانجا.
- طاهری، همان ، ص 19.
- همو، ص 24 ـ 23.
- ابن بشکوال، خلف بن عبدالملک، کتاب الصله، مادرید، 1883.
- نبیل بن هاشم، مقدمه شرف المصطفی، ج 1، ص 48.
- روشن، محمد، همان، ص بیست وهشت.
- مجتبایی، فتحالله، دایرهالمعارف بزرگ اسلامی،ج 5، ص 631؛ پورجوادی، بازماندههای الاشاره والعباره، ص 36.
- پورجوادی، همان، ص 37 و 38.
- طاهری، همان، ص 17.
- سزگین، فواد، تاریخ نگارشهای عربی ، تهران، 1380، ج 1، ص 981؛ بروکلمان، کارل ، تاریخ ادب العربی، قاهره، چاپ دوم، ج 4، ص 84 و 85.
- حاجی خلیفه، همان، ج 2، ص 1074.
- همو، ج 2، ص 1569.
- خرگوشی، شرفالمصطفی، تصحیح نبیل بن هاشم، بیروت، ج 4، ص 413. با توجه به اینکه خرگوشی به گفتهی خود صاحب کتابی به نام الفتوه بوده، شاید بتوان این احتمال را داد که سلمی -همانطور که دکتر پورجوادی متذکر شدهاندـ در نگارش رساله ملامتیه و نیز الفتوه خود علاوه بر اینکه برتهذیبالاسرار خرگوشی نظر داشته است از الفتوه او نیز سود برده باشد.
- یاقوت، همانجا؛ ابن اثیر، همانجا؛ نبیل بن هاشم (مقدمهی شرفالمصطفی ، ص 25)، احتمال میدهد کهسیرالعباد والزهاد نام دیگر تهذیب الاسرار باشد.
- ذهبی، سیر اعلام النبلا، همانجا؛ همو، العبر فی خبر عن غبر، ج 3، ص 96.
- همو، تذکره الحفاظ ( حیدرآباد )، 1980، ج 3، ص 1067؛ همو، سیر اعلام، همانجا.
- بیهقی، ص305 و ص304؛ ابن عساکر،ص 235.
- طاهری، همان، ص 15.
منبع: حمیدی، سیدمهدی. «صوفی نیشابور»، وبگاه مجذوبان نور |