تاریخ نیشابور؛ گذری کوتاه بر مهم‌ترین رویدادهای آن- بخش دوم

برای خواندن بخش نخست این نوشتار، بر روی اینجا کلیک کنید

 

- ورود اسلام به نیشابور:

در سال‏17 یا23 هجرى، عمربن خطاب خلیفه دوم احنف‏بن قیس را براى فتح خراسان فرستاد و پس از آن در سال 32 هجرى عثمان بن عفان خلیفه سوم عبدالله بن عامر را به خراسان گسیل داشت و چنان که حاکم نیشابورى مى‏نویسد: «در زمان خلافت عثمان کنارنگ مجوس که والى خراسان بود به عبدالله عامر نامه نوشت و او را از مرگ یزدگرد پادشاه ساسانى آگاه ساخت و به خراسان دعوت نمود. عبدالله عامر به‏سرعت رهسپار خراسان شد و با لشکر خود عازم نیشابور گشت. اما روایت دیگر چنین است: موقعى که ابن‏عامر به نیشابور رسید مردم نیشابور به ریاست‏ برزان‏جاه که والى آن حدود بود در مقابل اعراب به جنگ برخاستند و یک ماه تمام مقاومت کردند و چون فصل زمستان بود و سرما شدت یافت، ناچار سپاه عبدالله بن عامر از اطراف نیشابور برخاستند و به طرف ازغند که هواى معتدل‏ترى داشت رهسپار شدند ولى پس از چندى سپاهیان عرب به ریاست عبدالله خازم به سوى نیشابور بازگشتند و در این نوبت‏ برزان‏جاه شکست‏خورد و متوارى شد و کنارنگ فرمانرواى نیشابور از در صلح درآمد و قبول کرد که معادل هفت هزار درهم خراج بدهد.

سپس عبدالله عامر به شهر نیشابور آمد و در محله شاهنبر سکونت گزید و در همان محله مسجدى بر روى آتشکده ساخت و سرایى براى خود بنا نهاد. چون عبدالله عامر به سفر حج رفت قیس بن هیثم را از طرف خود در نیشابور گذاشت، در این وقت قارن که مرزبان قومس و گرگان بود به نیشابور لشکر کشید و آنجا را تصرف کرد ولى بعد از چندى عبدالله خازم او را شکست داد و به قتل رسانید و مجددا نیشابور را تصرف نمود و از طرف خلیفه سوم به حکومت نیشابور منصوب شد.

در سال‏96 هجرى سلیمان عبدالملک حکومت‏خراسان را به یزیدبن مهلب داد و بعد از او در سال‏99 هجرى عمربن عبدالعزیز به خلافت رسید، جراح‏بن عبدالله را به خراسان فرستاد و پس از چندى در سال 120 هجرى هشام بن عبدالملک امارت خراسان را به نصرسیار سپرد که وقایع فراوانى در نیشابور پدید آمد. (19)

- نیشابور پایتخت کشور :

در سال 131 هـ . ق، ابومسلم خراسانى، نهضتى در خراسان بر ضد خلافت‏ بنى‏امیه به وجود آورد و با قیام متهورانه خود به نیشابور آمد و حاکم آن شهر گردید. وى در مدت حکومت‏خویش مسجدى در نیشابور ساخت و قصد رونق بخشیدن به این شهر را داشت اما در سال 138 هـ . ق در بغداد به تحریک منصور خلیفه عباسى مقتول گردید و بدین‏سبب چندى پیشرفت نیشابور متوقف شد.

اما چون خراسان در اوایل قرن سوم هجرى به سال 205 قمرى در حیطه اقتدار طاهر ذوالیمینین درآمد، وى در مشرق ایران حکومت مقتدرى به هم رسانید و مستقلانه در خراسان به حکومت پرداخت. وى به هنگام خطبه نماز جمعه نام خلیفه عباسى را از خطبه انداخت اما همان شب درگذشت و پسرش طلحه به امارت خراسان و سیستان رسید و سپس در سال‏213 ه . ق که طلحه وفات یافت ‏برادرش عبدالله بن طاهر جانشین وى گردید و در سال 215 هجرى قمرى شهر نیشابور را به پایتختى اختیار نمود و در آنجا آبادانى فراوان کرد. مخصوصا به رونق کشاورزى و حفر قنوات و اصلاح امر آبیارى و احداث ساختمانهاى جدید و ایجاد دهات بسیار در منطقه همت گماشت و نیز شهر و قصر معروفى به نام شادیاخ ساخت و این شهر در زمان او و خاندانش اهمیت فوق‏العاده‏اى یافت. (20)

-  علت ‏ساختن شهر شادیاخ:

عبدالله بن طاهر که به امارت رسید در بیرون شهر نیشابور براى خود باغ و قصرى به نام شادیاخ ساخت و لشکریان او در شهر نیشابور سکونت داشتند. و چون جایى براى سکونت‏ سپاهیان خالى نبود. ناچار به منازل مردم وارد مى‏شدند، بدیهى است عموما از این که یک نفر سپاهى در خانه آنها سکونت مى‏کرد در رنج و ناراحتى بودند لیکن جرات دم‏زدن نداشتند. ناگزیر این تعدى و رسم بد را تحمل مى‏کردند تا این که یک نفر از افراد لشکر عبدالله‏بن طاهر با اسبش به خانه تازه‏دامادى وارد مى‏گردد و با توجه به عروس جوان قصد تجاوز به خاطرش مى‏رسد و به داماد مى‏گوید اسبم را ببر آب بده، تازه داماد به جاى این که خود اسب را ببرد به واسطه عدم‏اطمینان، به تازه عروس مى‏گوید تو اسب را براى آب دادن ببر. نوعروس که مطلقا از اسب و آب دادن و تیمار آن آگاهى نداشت ‏با وحشت و ترس افسار اسب را مى‏گیرد و از منزل خارج مى‏شود، ولى از حسن اتفاق امیر عبدالله از آن راه مى‏گذشته و مى‏بیند زنى افسار اسبى را گرفته و با حالت ترس و وحشت اسب را مى‏برد و امیر عبدالله متوجه مى‏شود که این زن و اسب با یکدیگر تناسبى ندارند، لذا جریان را از زن مى‏پرسد، او جواب مى‏دهد خدا امیر را بکشد که مرا به چنین وضعى دچار کرده است. عبدالله طاهر مى‏پرسد: شوهر دارى؟ جواب مى‏دهد تازه‏عروسم. دوباره مى‏پرسد: چرا شوهرت اسب را براى آب دادن نمى‏برد. پاسخ مى‏شنود از دو جهت مرا وادار به این کار کرده است زیرا یک نفر از لشکر امیر در منزل ما است، اگر شوهرم اسب را به آب ببرد شاید آن مرد سپاهى در غیاب او به من تعرض کند. دیگر این که در موقع نبودن شوهرم در خانه ممکن است این مرد از خانه چیزى بدزدد. امیر عبدالله از این پرسش و جواب سخت ناراحت مى‏شود و فورا دستور مى‏دهد تمام لشکریان از منازل مردم خارج شوند و در اطراف باغ شادیاخ براى خود خانه بسازند و این پس اگر سپاهى به منزل مردم وارد شود خون او مباح باشد. (21)

در اوایل نیمه دوم قرن سوم هجرى یعنى در سال‏259 هـ . ق یعقوب لیث صفارى نیشابور را به تصرف درآورد ولى پس از مرگش عمروبن لیث صفارى در سال‏ 279 هجرى نیشابور را پایتخت‏ خویش قرار داد و او نیز عمارات زیادى بر شهر افزود. بعد از عمرولیث، ‏خراسان به دست‏ سامانیان افتاد. در زمان این سلسله هم نیشابور کماکان پایتخت‏ بود و تنها ناحیه مرکزى خراسان به‏شمار مى‏رفت. (22)

پس‏از سامانیان حکومت‏ به دست غزنویان افتاد و در این دوران نیشابور فقط مرکز ایالت‏بود و از غزنین تبعیت مى‏کرد. بعد، نیشابور در حیطه اقتدار سلجوقیان درآمد و در سال‏429 هـ . ق طغرل‏بیک شهر را گرفت و پایتخت ‏خود قرار داد و این شهر منزلت قبلى خود را از سرگرفت اما چون طغرل درگذشت جانشین وى آلب‏ارسلان دربارش را به اصفهان برد ولى دوره‏هاى طویلى از ایام حکومت‏خویش را در نیشابور مى‏گذرانید. مقارن همین زمان یعنى در سال‏437 ه . ق که ناصرخسرو علوى از این ناحیه مى‏گذشت، نیشابور را در اوج شهرت و اعتبار مى‏دید، رونق بازرگانى نیشابور به حدى بود که در سرزمین عربستان تمامى داد و ستدهاى بازرگانى با سکه‏هاى طلاى نیشابور صورت مى‏گرفت.

نیشابور در زیر لواى حکومت ‏سلاجقه بویژه در دوران سلطنت ملکشاه سلجوقى (465-485 هـ . ق)، به همت‏ خواجه نظام‏الملک طوسى (م 485 ه . ق)، وزیر فرهنگ‏پرور و روشنفکر این سلطان، از لحاظ تمدن و مرکزیت علمى به حق شهره آفاق گشت و نظامیه‏اى که جنبه دانشگاههاى کنونى داشت در نیشابور بنیاد گردید و تعداد13 کتابخانه که مهمترین آنها حدود پنج هزار جلد کتاب داشت‏ به وجود آمد. و بدین جهت این شهر عنوان «دارالعلم» به خود گرفت و سالهاى متمادى مرکز تجمع علما و دانشمندان کشور بود. (23) به طور کلى مى‏توان گفت که نیشابور پس از سلجوقیان تا حمله مغول پیوسته دارالملک و مرکز ایالت‏خراسان بزرگ بوده است.

 

- فتنه غز در نیشابور:

طایفه غز مانند سلاجقه از ترکمانان مسلمان ساکن ماوراءالنهر بودند که پس از تسلط قراختاییان بر این دیار به حوالى بلخ آمدند. امیر قماچ حاکم دست‏نشانده سلطان سنجر از آنان خواست که آن جا را ترک کنند. ولى آنان ابا نمودند و از قماچ خواستند که با دادن باج و خراج در مراتع بلخ بمانند و چون این امر میسر نگردید با قماچ به جنگ پرداختند و بلخ را نیز غارت نمودند و سپس با سلطان سنجر از در عذرخواهى درآمدند و حاضر شدند که اگر سلطان ایشان را در چراگاه هاى موردنظرشان آزاد بگذارد هر سال، پول و حشم فراوان به خدمت او بفرستند. سنجر زیربار نرفت و با حدود یکصدهزار مرد جنگى عازم دفع آنها شد.

سنجر ابتدا در محرم سال 548 شکست ‏خورد و بار دیگر در جمادى‏الاول همین سال در نزدیک مرو لشکر سلطان سنجر مورد حمله قرار گرفت و امیر قماچ در این جنگ به قتل رسید و سنجر و همسرش را به اسیرى گرفتند و سپس مرو و بلخ و طوس و نیشابور را قتل عام کردند و بسیارى از علما و زهاد و متقیان نیشابور را به شهادت رسانیدند و این شهر را نیمه‏ویران نمودند.

از جمله خرابی هاى جبران‏ناپذیرى که در این هجوم بر نیشابور وارد آمد غارت کردن کتابهاى هفت کتابخانه، سوزانیدن پنج کتابخانه بزرگ و معروف شهر، ویران کردن بیست و پنج دارالعلم و مهمتر از همه آنها مسجد معروف به عقلا بود که به گفته پاره‏اى از مورخان پنج‏هزار جلد کتاب داشت. درباره خرابی ها، مورخان سخنان زیادى گفته‏اند از جمله خاقانى شاعر نغزگوى و سخن‏سنج در قصیده‏اى این ابیات را سروده است:

آن مصر معرفت که تو دیدى خراب شد

وان نیل مکرمت که شنیدى بر آب شد

آن کعبه وفا که خراسانش نام بود

اکنون به پاى پیل حوادث خراب شد

امراى سنجر در مدت سه سال اسارت او ولیعهدش را به نام سلیمان‏شاه در نیشابور به سلطنت نشاندند و چون او مردى سست‏عنصر بود از ترس غزها در ماه صفر سال‏549 به عراق رفت و باز امراى سنجر رکن‏الدین خاقان محمود خواهرزاده سلطان را از ماوراءالنهر به خراسان دعوت نمودند و در نیشابور خطبه سلطنت ‏به نام او خواندند. در همین ایام بود که یکى از غلامان قدیم سلطان به نام «مؤید آى ابه‏» نیشابور و طوس و نساء و ابیورد و بیهق و دامغان را تحت امر خود درآورد و در نیشابور مستقر شد و غزان را از این نواحى بیرون کرد و سرانجام پذیرفت که با دادن خراجى سالیانه به خاقان محمود این نواحى مستقل باشد. در این بین (اوایل سال 551 ق) سنجر به تدبیر یکى از امرا از چنگ غزها رهایى یافت اما چیزى نگذشت که در 14 ربیع‏الاول سال 552 در مرو شاهجان درگذشت و در همان جا مدفون گردید. (24)

- نیشابور در آتش:

ناگفته نماند که در سال 538 یا 548 هجرى قمرى قبل از حمله غزها شهر نیشابور طعمه حریق گردیده بود و آنچه بجا مانده بود در حمله ترکان غز نابود شد و مردم ناگزیر شهر را به کلى ترک کردند و شهر دیگرى در حومه محل سابق که عبد الله بن طاهر ساخته بود بنا نمودند. (25)

- فتنه مغول در نیشابور:

در سال 618 هـ.ق، طغاچار نویین داماد چنگیز مغول در نواحى نیشابور به نهب و غارت مشغول گشت و مردم نیشابور با وى به جنگ پرداختند و در یک روز هزار نفر از طرفین به قتل رسیدند ولى در وقت مراجعت از قضا تیرى به سوى طغاچار انداخته شد که بر اثر جراحات وارده از پاى درآمد.

مردم نیشابور چند روز بعد متوجه شدند که در این جنگ داماد چنگیز کشته شده و چنگیزیان دست از آنها برنخواهند داشت، لذا به سرکردگى شرف‏الدین امیر مجلس حاکم نیشابور متحد و هم قسم شدند که تا جان در بدن دارند از پاى ننشینند و تسلیم نشوند.

تولى‏خان، پسر چنگیز، که این خبر را شنید پس از فتح مرو با لشکریان خود به نیشابور آمد و به همه امراى سپاه خودش اعلام کرد که چنگیز گفته است چون مردم نیشابور طغاچار را کشته‏اند هیچ یک نباید زنده بمانند و شهر باید خراب شود و در محل جو کاشته شود، لذا سپاهیان که در خونریزى بى‏همتا بودند شهر را در روز چهارشنبه نیمه ربیع‏الاخر با سه هزار چرخ‏انداز و صد منجنیق و عراده و چهارصد نردبان و هشتصد نفت‏انداز و دو هزار و پانصد خروار سنگ محاصره کردند.

شرف‏الدین نیز، در مقابل، بر هر در دروازه نیشابور دوازده هزار مرد جانباز و تیرانداز تعیین نمود. مدت هشت ‏شبانه‏روز از دو طرف در کوشش و کشش بودند و عده‏اى بى‏شمار از طرفین به قتل رسیدند و نیز چند تن از امراى نامدار تولى‏خان کشته شدند. در این موقع حاکم نیشابور به اتفاق ائمه و اعیان و اصول و کلانتران نیشابور قاضى ممالک خراسان مولانا رکن‏الدین على بن ابراهیم مغیشى را به نزدیک تولى‏خان فرستادند و اظهار تبعیت و خراجگزارى کردند ولى تولى‏خان قبول ننمود و قاضى را نگهداشت.

«روز دیگر بعد از برگزارى نماز جمعه در نیشابور، تولى‏خان در اطراف شهر گشتى زد و به سپاهیان خود گفت مى‏خواهم امشب این شهر را گرفته باشید. لشکریان به یکباره حمله آوردند و مجانیق و خرکها را پیش بردند و نفت‏اندازان نفاتى کردند و از در نشیب و فراز و درون و برون و جوان و پیر غلغله و نفیر و ولوله شهیق و زفیر به اوج رسید» و از هفتاد نقطه دیوارهاى شهر را سوراخ کردند و قریب ده هزار سرباز مغول تا صبح به خونریزى پرداختند و صبح شنبه همسر طغاچار (دختر چنگیز) با ده هزار سوار وارد شهر شد و از روز شنبه تا چاشتگاه چهارشنبه قتل و غارت کردند و همه مردم را به جز چهار کمانگر کشتند و حتى سگها و گربه‏ها را کشتند و باروى شهر را کوفته و مناظر و منازل و حصارها و همه قصرها را با زمین هموار ساختند و هفت‏شبانه‏روز بر شهر آب بستند و سپس جو کاشتند و تا سبز شد توقف نمودند. مدت 12 شبانه‏روز شمارش مقتولان به طول انجامید و یک میلیون و هفتصد و چهل و هفت هزار مرد به استثناى زن‌ها و اطفال به شمارش درآمد. (26)

 

- نیشابور بعد از حمله مغول:

پس از حمله مغول تا چند سال شهر نیشابور خالى از سکنه بود و در قراء و قصبات و دهات آن محصولى کشت نمى‏شد و این سرزمین حاصلخیز سالها بى‏حاصل و بى‏ثمر افتاده بود. در اواخر دوران فرمانروایى مغول غازان‏خان و سلطان ابوسعید براى مسکون ساختن شهرهاى ویران خراسان و آبادى مزارع اقدام نمودند و از جمله در شهر نیشابور چه در زمان آنها و چه در ایام حکومت‏سربداران عمارات و مساکنى ساخته شد و مردم از گوشه و کنار فراهم آمدند و دهات و مزارع را دایر کردند و چون شهر قدیم نیشابور به کلى از میان رفته بود، شهر جدید را در طرف شمال و مغرب شهر قدیم به وجود آوردند، اما آن نیشابور قدیم که سالها دارالعلم عالم اسلامى و قبله‏گاه انام بود با آن همه رجال و شخصیتهاى بزرگ معدوم و نابود شده بود و دیگر نمى‏توانست‏به جاى خود بازگردد. دگربار زلزله پیکر شهر را درهم کوبید و هزاران نفر در این حادثه از بین رفتند و چنان ترس بر بازماندگان از زلزله غالب آمد که این شهر مصیبت‏بار را ترک کرده و روزها در نواحى اطراف به سر مى‏بردند. (27)

 

- زلزله‏هاى نیشابور :

الحاکم ابوعبدالله محمدبن عبدالله نیشابورى صاحب تاریخ نیشابور مى‏نویسد که در حواشى تاریخ یمینى که در سال چهارصد و اندى از هجرت نوشته شده آمده است که نیشابور از ابتداى بناى ‏آن تا تاریخ مؤلف کتاب هجده‏ مرتبه به زلزله ویران شده و مرتبا آباد گردیده و موقعیت‏خود را از لحاظ سیاسى،اقتصادى‏ و فرهنگى البته اندکى کمرنگ‏تر از گذشته‏اش، به دست آورده است.

بعد از زلزله‏هاى هجده‏گانه مذکور که تاریخ وقوع هیچ یک از آنان ذکر نشده زلزله سال 530 هجرى روى داد که در اثر آن شهر ویران شد. زلزله‏اى دیگر در سال 555 هجرى، هفت‏سال بعد از واقعه آتش‏سوزى و فتنه غزها به وجود آمد که شهر را بکلى خراب کرد و مردمى که باقى ماندند به شادیاخ رفتند. زلزله دیگرى که مى‏توان آن را مهیب ترین زلزله‏ها دانست زلزله سال‏ 666 هـ.ق. است که در شب جمعه رخ داد که در اثر آن از جمعیت نیشابور تنها هفتاد نفر که در صحرا بودند زنده ماندند. زلزله دیگر که مى‏توان آن را آخرین زلزله ویرانگر منطقه دانست، زلزله سال 808 هـ.ق. است که یکشنبه، آخر جمادى‏الاول به وقوع پیوست؛

اندر سه زمان سه زلزله واقع گشت

بر پانصد و اند آنک شد شهر چو دشت

شش سال فزون دوم و ره از ششصد و شصت

از زلزله بار سوم هشتصد و هشت (28)

ابوالقاسم طاهرى مى‏نویسد دشوار است اطمینان حاصل کرد که پس از هجوم مغولان شهر جدید نیشابور را در کدام محل بنا کردند و شهرى که جهانگرد مغربى ابن بطوطه در سده هشتم هجرى وصف مى‏کند در کجا قرار داشته است. از آنجا که در ناحیه شادیاخ ویرانه‏اى به چشم نمى‏خورد احتمال دارد که نیشابور جدید را در محل شهر قدیمى‏تر نیشابور ساخته باشند. آنچه این فرض را محتمل تر مى‏سازد بقایاى بازار قدیمى است که به فاصله کمى در سمت غربى تپه آلب‏ارسلان قرار دارد. زلزله، نیشابور قدیم را چنان ویران کرده است که اکنون جز چند تل خاک چیز دیگرى از آن شهر پدیدار نیست. محل جدید شهر نیشابور سه یا چهار میلى شمال و شمال غربى شادیاخ واقع است. به فاصله 24 میلى جنوب شرقى شهر جدید نیشابور آثارى برجاى مانده است که تصور مى‏شود از آن نیشابور عهد ساسانى باشد. میان این ویرانه‏ها و شهر کنونى نیشابور، در چهار میلى سمت جنوب و جنوب شرقى خرابه‏هاى نیشابور معروف سده‏هاى میانه به چشم مى‏خورد. (29)

شاید کاوشهاى آتى باستان‏شناسان بتواند گره از این مشکل بگشاید و بطور قطع محل احداث نخستین شهر نیشابور و شهرهاى بعدى معلوم شود. اگر باستان‏شناسان به چنین توفیقى دست‏ یابند مسلما یکى از دشوارترین معماهاى تاریخى را حل کرده‏اند چه زلزله‏هاى پیاپى و کاوشهاى افراد گنج‏طلب و سودجو به حدى ویرانه‏هاى مختلف ناحیه نیشابور را زیر و رو کرده است که کاوشى طبق اصول علمى دشوار مى‏نماید. صنیع‏الدوله در کتابش به نمونه‏اى از خرابیهاى مردم آزمندى که در نیشابور به دنبال گنج مى‏گشته‏اند اشاره مى‏کند: «تا مدتها مردم اطراف به خرابه‏هاى نیشابور مى‏رفتند و حین کاوش مال فراوانى پیدا مى‏کردند چنان که در زمان سلطان جلال‏الدین خوارزمشاه آن شهر را سالانه به سى‏هزار دینار که معادل 54 هزار تومان حالیه باشد اجاره و مقاطعه دادند و گویند گاه مى‏شد که مستاجرین در عرض یک روز معادل مال الاجاره یکساله را از آن جا اموال به دست مى‏آوردند». (30)

در سال 735 هـ.ق. که ابن‏بطوطه از نیشابور غازان‏خانى گذر کرده است آنجا را دمشق کوچک مى‏خواند و وفور میوه، باغها و آبهاى نیشابور و بازارهاى وسیع و پر کالاى آن شهر را مى‏ستاید. (31)

 

- نیشابور در زمان سربداران:

در سال 740 هـ.ق. هنگامى که نیشابور زیر فرمان سلسله سربداران اداره مى‏شد جغرافیانویس بزرگ ایرانى حمدالله مستوفى مدتى را در خراسان و بویژه نیشابور گذرانید. در عهد مستوفى هنوز نیشابور از شهرهاى مهم و آبادان ایران به شمار مى‏رفت. کشاورزى پاره‏اى از توابع این ناحیه که بعدها به بلوک ریوند مشهور شد چندان رونق داشت که مثلاً در کنار رود میرآباد (یا به گفته حمدالله مستوفى بر کنار آب بوستان) چهل آسیاب ساخته بودند که تمامى آنها بدون وقفه کار مى‏کرد. سرعت عمل و گنجایش این آسیاب ها را از آن جا مى‏توان دریافت که تا کشاورزان از دوختن سر یک جوال فارغ مى‏شدند یک خروار غله آرد مى‏شد. (32)

 

- نیشابور در عصر تیمورى:

در حمله امیر تیمور گورکانى خوشبختانه این شهر آسیبى ندید زیرا حکام دو ناحیه سبزوار و نیشابور خواجه على مؤید سربدارى و على‏بیک جانى قربانى سر به اطاعت تیمور نهادند، فرستاده ویژه هانرى‏سوم شاه کاستیل و لئون (اسپانیا) روى گونزالس دى کلاویخو که در ماه ژوئیه سال 1404 میلادى (تابستان ‏807 هـ.ق.) از نیشابور عبور کرده است‏، شهر مزبور را بدین‏سان وصف مى‏کند:

«شهر نیشابور در میان دشتى قرار گرفته و به دورش باغ ها و خانه‏هاى زیبایى دیده مى‏شود... شهر بسیار بزرگى است که در آن همه‏گونه نعمت ‏به حد وفور مى‏توان یافت. نیشابور بزرگترین شهر خراسان است. در اینجا فیروزه به دست مى‏آورند و هر چند این سنگ پربها در دیگر نقاط نیز وجود دارد، فیروزه نیشابور مشهورترین انواع است...  پیرامون نیشابور زمین بسیار حاصلخیز و جمعیت فراوان است».

اما مقدر بود که نیشابور پس از ایمنى در برابر دست‏اندازی هاى لشکریان تیمورى لطمه‏ها و خرابیهاى زلزله بزرگ دیگرى را تحمل کند. چنان که پیشتر گفته شد، یکسال پس از نشستن شاهرخ فرزند امیر تیمور بر سریر فرمانروایى (808 هـ . ق) زلزله شدیدى که چندین شبانه‏روز ادامه داشت نیشابور را زیرورو کرد. با آن که در دوران پادشاهى شاهرخ و یا سایر پادشاهان گورکانان ایران نیشابور دوباره سربلند کرد و پاره‏اى از رونق و شهرت از دست‏رفته خود را به چنگ آورد، اما اهمیت روزافزون هرات در عهد گورکانان ایران و انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان در دوره صفویه مانع از آن گردید که نیشابور به رونق و آبادى پیشین بازگردد. (33)

 

- نیشابور در عصر صفویه و افشاریه و قاجاریه:

با ترقى روزافزون مشهد از لحاظ مهمترین شهر زیارتى در دوران پادشاهى صفویان نه فقط نیشابور مورد توجه بود، بلکه مثل هرات و مشهد در معرض خطر هجوم ازبکان و ترکمانان و بالاخره مهاجمان افغانى قرار گرفت.

نخستین هجوم افغانها در پایان دوره سلطنت ‏شاه سلطان حسین باعث‏خرابى استحکامات و پاره‏اى از ساختمانهاى بى‏مانند نیشابور گردید. اما این خرابیها به هیچ وجه قابل قیاس با دومین هجوم افغانان نبود، در سال 1160 هـ.ق. به دنبال کشته شدن نادرشاه یکى از سرداران وى موسوم به احمدخان ابدالى که بعدها به احمدشاه درانى مشهور گردید، نیشابور را محاصره کرد اما در آن سال موفق به تصرف شهر نشد، سال بعد مجددا با لشکر نیرومندترى به پشت دیوار نیشابور آمد و پس از جنگى خونین سرانجام شهر را گشود و تیغ در میان مردم بى‏پناه نهاد. فریزر سیاح انگلیسى ضمن تشریح خرابیهاى وارده از دومین هجوم افغانها بر نیشابور چنین مى‏نویسد:

«به شهادت کسانى که آن رویداد را دیده‏اند و هنوز زنده‏اند بلاهایى که از هجوم افغانها بر سر ساکنان نیشابور آمد دست‏کم از مصیبتهاى ناشى از هجوم مهاجمان تاتار نداشت. به گفته یکى از سالخورده‏ترین ساکنان نیشابور هجوم احمدخان شهر را چنان ویران ساخت که در درون دیوار نیشابور یک خانه مسکونى نماند و مدتها این نابسامانى و دربدرى ادامه داشت‏».

خوشبختانه بلاى وحشتناک چپاول و خرابى احمدخان ابدالى با رفتن وى سپرى شد و موجباتى فراهم نیامد که دامنه ستمگرى مهاجمان به سوى جنوب کشیده شود. عباسقلى‏خان بیات گماشته احمدخان در نیشابور با دلسوزى و رعیت‏نوازى بى‏سابقه‏اى گروهى از رنجبران و کشاورزان متوارى شهر را تشویق به بازگشت کرد و به ساختن دیوار شهر و مرمت پاره‏اى از خرابیها همت گماشت. اندک اندک مردمى که دارایى خود را رها کرده و به بیغوله‏ها گریخته بودند از گوشه و کنار بازآمدند و هنگامى که نیشابور به دست آقا محمدخان قاجار افتاد شهرى به وجود آمده بود که یک دهم جمعیت و رونق پیشین را نداشت. فریزر که در سال 1238 از نیشابور عبور کرده است طول آن را چهار هزار قدم و جمعیت آن را بین 30 تا 40 هزار نفر تخمین زده و بازار اقتصادى این شهر را راکد نوشته است. (34)

قحط سالى که در سال 1288 هـ.ق. بروز کرد چنان اوضاع اقتصادى نیشابور را مختل نمود که از ششصد باب دکان فقط 150 باب دایر بماند که صاحبان آنها با مرارت تمام از راه فروش نیازمندیهاى عادى زندگى گذران مى‏کردند. (35)

در آغاز سده چهاردهم هجرى شهر نیشابور به شکل مربع مستطیلى بود که پیرامون آن به 3300 گز (3432 متر) مى‏رسید. دو خیابان یکى از مشرق به مغرب و دیگرى از جنوب به شمال امتداد مى‏یافت که این دو تقریبا در وسط شهر یکدیگر را قطع مى‏کرد و نقطه تقاطع این دو چهار بازار نیشابور خوانده مى‏شد. این چهاربازار از هر سمت‏ به دروازه‏اى منتهى مى‏گردید که به ترتیب عبارت بود از دروازه عراق، دروازه مشهد، دروازه ارگ و دروازه پاچنار. در حدود ده هزار نفر ساکنان شهر در چهارکوى: اصطخر، بالاگودال، سرسنگ و سعدشاه زندگى مى‏کردند. صرف‏نظر از سادات قدیمى شهر که به حکم سنت دیرینه، مستمرى خاص داشتند و مشمول تخفیف‏هایى از طرف دولت‏بودند اکثریت نزدیک به اتفاق نیشابوریان از راه کشاورزى و کار در معادن فیروزه و نمک امرار معاش مى‏کردند. حدود چهارصد و پنجاه دکان نیازمندیهاى شهر را فراهم مى‏ساخت و این شهر در این زمان داراى یازده گرمابه، دو دبستان و دو کاروانسرا بوده است.

کرزن، سیاح انگلیسى که در سال 1310 از طریق دروازه پاچنار وارد شهر نیشابور شده است مدعى است که مدتها قبل از ورود به شهر دیوارهاى فروریخته و برج و باروهاى ویران نیشابور و برفراز آنها سقف و گلدسته مسجد باشکوه جامع از دور نمایان بوده است.

و باز پانزده سال پس از نخستین سفر جرج‏کرزن، جاکسون محقق امریکایى وارد شهر نیشابور شده و درباره آن چنین نوشته است:

«جمعیت ده‏هزار نفرى شهر در چهار کوى معتبر زندگى مى‏کنند و کاروانسراهاى شهر نسبتا متوسط و چندین گرمابه عمومى بزرگ دارد اما بازارهاى شهر نیشابور چندان وسیع نیست. و همچنین کار چهارصد و پنجاه باب مغازه را بسیار با رونق توصیف نموده و تنها بناى معتبر و تاریخى آن را مسجد جامع دانسته که طبق سنگ‏نوشته موجود در آن مربوط به سال 1021 هـ . ق، عصر شاه عباس صفوى، است؛ اما اصل بناى آن در سال ‏899 هـ.ق. به همت على پهلوان گرجى پسر بایزید بنا شده است. (36)

 

- علل ویرانی‌هاى پیاپى و سرانجام نیشابور:

شاید در دنیا سابقه نداشته باشد که شهرى همچون نیشابور تا این اندازه ویران گشته و از نو قد برافراشته باشد. این شهر باعظمت و تاریخى، هم شلاق طبیعت‏خورده و هم طعم تلخ تاخت‏ و تاز مهاجمان را چشیده است. اگر به جریان این وقایع به دقت نظر کنیم، مى‏توان گفت که از قرن ششم هجرى به بعد هر خرابى‏اش مقدمه‏اى بر آبادى‏اش بوده زیرا همین که بنایش به پایان مى‏رسید، محکوم به ویرانى مى‏گردید و تاکنون هیچ شهرى چنین قدرت تجدید حیات از خود نشان نداده و نیز هیچ شهرى، این همه هدف خرابی‌هاى پى‏درپى قرار نگرفته است. اگر ژرف‌تر بنگریم جستجوى علل تخریب پى‏درپى آن چندان دشوار نیست:

·     نخستین و مهمترین علت این مهم را باید در موقعیت نیشابور جستجو کرد، زیرا نیشابور مانند تعدادى از شهرهاى قدیمى دیگر چون رى و دامغان در شاهراه خراسان قرار گرفته و این گذرگاه به غیر از اولین وظیفه‏اش که پیوسته در خدمت تجارت و مسافرت بوده به کرات مسیر تهاجم بیگانگان نیز قرار داشته است. اقوام وحشى جلگه‏ها و استپ‏هاى آسیاى میانه بارها در طول این جاده به یورش پرداخته و کشتار، تاراج، غارت و ویرانى به ارمغان آورده‏اند!

·     علت دیگر آن است که همیشه طبیعت‏ با این شهر غیرتمند سر ناسازگارى داشته و به تعبیرى کنایه‏آمیز مى‏توان گفت‏ با مهاجمان همچشمى مى‏نموده، چنان که لرزش‏هاى بنیان برانداز و پى‏درپى زمین در سرکوبى و انهدام این شهر سهمى کلان به عهده گرفته است. آنچه را سرداران فاتح صرف‏نظر مى‏کردند زلزله‏ها بر باد فنا مى‏دادند و البته باز نیشابور، آرام آرام تجدید قوا مى‏کرد و از همین ‏رو به تعداد دفعاتى که ویران شده از نو بنیاد گردیده و به پا خاسته است ولى بناى جدید آن همواره در محل سابق شهر پایدار نبوده و گاه تغییر مختصرى مى‏کرده است. (37)  اما باید اذعان کرد که پس از هر زلزله و هر یورش با آن که تجدید بنا یافته از آن پس در عزاى تاریخى فرزندان خویش نشسته و دیگر هرگز همچون گذشته‏اش قد راست نکرده است. به طورى که امروز به صورت یکى از شهرهاى درجه دوم استان خراسان (بعد از شهر مشهد) به حیات خویش ادامه مى‏دهد و از همانندان فرزندان بزرگوارش همچون خیام، عطار و بزرگان دیگر و نیز مدارس و دانشگاه‌هایش همچون نظامیه با آن همه استاد بلندپایه و دانشجو اثرى برجاى نمانده است.

·     علت مهم دیگرى که مانع رشد سیاسى و تجدید قواى نیشابور شد، ایجاد قطب بزرگ مذهبى، سیاحتى مشهد با جاذبه‏هاى عظیم و گسترده است که به سرعت رشد یافت و مهم‌ترین شهر خراسان و بلکه سراسر ایران گردید. مشهد از زمان ویرانى طوس به دست پسر تیمور گورکانى و سپس توجه سلاطین صفویه به واسطه وجود مرقد مطهر حضرت امام رضاعلیه‏السلام گسترش فوق‏العاده یافته و مرکزیت استان خراسان را به جاى نیشابور قدیم پذیرفته است و امروز به واسطه دو عامل مهم مذکور پیوسته توسعه مى‏یابد.

 

- فیروزه نیشابور:

فیروزه سنگى آبى‏رنگ و گرانبها است که از جواهرات معروف جهان شمرده مى‏شود و معدن آن در دنیا در چند کشور بیشتر وجود ندارد. از آن جمله در ترکستان و آسیاى صغیر و همچنین در جنوب غربى ایالات متحده امریکا در نیومکزیکو، آریزونا، کلرادو و نوادا، یافت مى‏شود.

اما از بین تمام معادن فیروزه جهان، فیروزه معادن نیشابور از همه مرغوب تر و پربهاتر مى‏باشد. چنان که محمدبن منصور صاحب گوهرنامه مى‏نویسد: «فیروزه غیر نیشابورى را اعتبار چندانى نیست و فیروزه‏هاى نیشابورى هفت نوع است:

1) ابواسحاقى (که فیروزه‏اى به غایت رنگین و شفاف است)

2) فیروزه ازهرى (که قریب به ابواسحاقى است)

3) سلیمانى

4) زرهونى

5) خاکى

6) عبدالمجیدى

7) عندلیبى

و فیروزه دورنگ را ابرش خوانند».

معادن فیروزه نیشابور در شش دره از کوههاى موسوم به بار معدن در 50 کیلومترى شمال غربى نیشابور در بلوک ریوند واقع است و تاکنون به منظور به دست آوردن فیروزه، بیش از صد غار در این دره‏ها ایجاد شده است.

شهرت فیروزه نیشابور از روزگاران قدیم بر سر زبانها بوده و گویندگان و نویسندگان در وصف آن سخن ها گفته‏اند. از آن جمله محمدبن بکران خراسانى در سال 605 هـ . ق در کتاب جهان‏نامه خود که به نام سلطان علاءالدین خوارزمشاه نوشته است چنین مى‏گوید:

«فیروزه، کان اصلى آن در نیشابور است در کوههاى بشان و اردلان، و آن کان را ابواسحاقى خوانند و مگر اول کسى که آن کان پدید آورده است ‏بواسحاق نام بوده است و پیروزه این کان بهتر و نیکوتر و پایدارتر از پیروزه‏هاى دیگر است‏».

  

- پى‏نوشت‌ها و مآخذ:

1. مختصات ریاضى شهر نیشابور عبارت است از طول جغرافیایى ’47 580 و عرض ’12 360 و ارتفاع آن از سطح دریا 1250 متر مى‏باشد.

2. از شگفتى‏هاى روزگار این است که یکى از کتب غارت شده مسجد منیعى نیشابور به نام کتاب «ابانه یا کتاب الصناعتین‏» در علم فصاحت و بلاغت تالیف ابوهلال حسن بن عبدالله بن سهل عسکرى در کتابخانه آستان قدس رضوى اکنون باقى و مضبوط است و احمدبن حامد نامى در پشت کتاب مذکور فتنه غز و غارت دارالکتب منیعى نیشابور را نوشته و ذکر کرده است که کتاب را عبدالجلیل وقف کرده و اقرار نموده که کتاب از من نیست و بیع و شراء در این جایز نمى‏باشد و بعدا معلوم نیست‏به وسیله چه کسى به کتابخانه آستان قدس تسلیم شده است و تاریخ تحریر آن سال 394 هـ . ق است. آثار باستانى خراسان، 1/131 -133.

3. در ناحیه نیشابور گسلى به طول 120 کیلومتر و با روند شمال غربى - جنوب شرقى وجود دارد که از نزدیکى شهر نیشابور مى‏گذرد و تقریبا تمامى زمین‏لرزه‏هاى تاریخى نیشابور با فعالیتهاى این گسل همراه بوده است. از جمله زمین‏لرزه‏هاى مهم سالهاى 679،666،605،555،540و 808 هـ . ق احتمالا در پیوند با این گسل مى‏باشند. شرکت‏سهامى آب منطقه‏اى خراسان، مطالعات سد بار نیشابور، گزارش زمین‏شناسى.

4. آمارگیرى جمعیت‏سال 1370 مرکز آمار ایران.

5. فرهنگ آبادیهاى ایرانى، مفخم، سازمان جغرافیاى کشور، 11/482 و9/431 و نقشه‏هاى موجود.

6. فصلنامه تحقیقات جغرافیایى، ش‏21، ص‏134.

7. گزارش مطالعات نیمه تفصیلى خاکشناسى، دى‏ماه ‏1349، ص‏3 تا 5، پارس کسولت، مهندسین مشاور.

8. زندگى و مهاجرت نژاد آریا، فریدون جنیدى، تهران، 1358، ص‏86 و97.

9. تاریخ نیشابور، على مؤید ثابتى، تهران، 1355، ص‏9.

10. پارتیها یا پهلویان قدیم، محمد جواد مشکور، تهران، 1350، ص‏101.

11. تاریخ نیشابور، حاکم نیشابورى، به اهتمام ریچارد. ن. فراى، فرهنگ ایران زمین، دفتر چهارم، 1332، ص‏353، ایرانشاه، انجمن زردشتیان ایرانى هند، بمبئى،1926، ص‏8.

12. نیشابور شهر فیروزه، فریدون گرایلى، مشهد،1357، ص‏7 و 8.

13. سرزمینهاى خلافت‏شرقى، لسترنج، ترجمه محمود عرفان، تهران،1337، ص‏49.

14. سرزمینهاى خلافت‏شرقى، ص‏409; شهرهاى نامى ایران، لکهارت، لورنس، ترجمه سعادت نورى، اصفهان، 1320، ص‏44; «حدود خراسان در طول تاریخ‏»، کاظم مدیر شانه‏چى، نشریه دانشکده معقول و منقول، مشهد، ش‏1، س‏1347، ص‏146.

15. شاهنامه، ج‏3، تهران،1363، ص‏21; و ج‏4، ص‏95.

16. تاریخ طبرى، وقایع ایران قبل از اسلام.

17. تمدن ایران ساسانى، کولونین، گ، ترجمه دکتر عنایت‏الله رضا، تهران، 1350، ص‏88 و 98.

18. تاریخ نیشابور، حاکم، به اهتمام ریچارد. ن. فراى; فرهنگ ایران زمین، دفتر چهارم، 1322، ص 350-351; تاریخ نیشابور، به کوشش بهمن کریمى،1337، ص‏119.

19. همان ماخذ.

20. سرزمینهاى خلافت‏شرقى، ص 408-409; تاریخ نیشابور، مقدمه ص لا تا لح; ایران و قضیه ایران، کرزن، ترجمه وحید مازندرانى، ج‏1، ص‏352.

21. تاریخ نیشابور، مؤید ثابتى، سال 1355، ص‏77-79; تاریخ ایران، پیرنیا ص 78-75 ; تاریخ نیشابور، الحاکم، ص 141 و 130.

22. تاریخ ایران، پیرنیا، 112-111; تاریخ نیشابور، الحاکم، مقدمه ص «کز»، آثار باستانى خراسان، مولوى، ص‏115.

23. تاریخ نیشابور، الحاکم، مقدمه ص «کز»، تاریخ ایران، پیرنیا، ص 218-195 و ص‏309.

24. تاریخ ایران، بخش اول از صدر اسلام تا مغول، ص‏363-361; جغرافیاى تاریخى خراسان از نظر جهانگردان، ص‏173.

25. تاریخ نیشابور، الحاکم، مقدمه ص «کط ول‏».

26. روضات الجنات فى اوصاف مدینة الهرات، ج‏1، ص‏266-254.

27. تاریخ نیشابور، ثابتى، ص‏211; نیشابور، لاکهارت، مجله دانشکده ادبیات، ص348.

28. تاریخ نیشابور، حاکم، ص‏147-146 و مقدمه ص «کط‏»; جغرافیاى تاریخى خراسان از نظر جهانگردان، ص‏175.

29. جغرافیاى تاریخى خراسان از نظر جهانگردان، طاهرى، ص‏175، به نقل از نوشته‏هاى سایکس در مجله جغرافیایى لندن ژانویه 1911 میلادى، ص‏153 و156.

30. مطلع الشمس، ج‏3، ص 68-69.

31. سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه فارسى، ص‏396.

32. سفرنامه کلاویخو، ترجمه فارسى، ص‏189 و 190.

33. سفرنامه فریزر، ص 404-405.

34. همان، ص‏405.

35. جغرافیاى تاریخى خراسان از نظر جهانگردان، ص‏177.

36. همان، ص‏187-188.

37. نیشابور، لاکهارت، ترجمه دکتر عباس سعیدى، مجله دانشکده ادبیات مشهد، ش چهارم، سال سوم، زمستان‏1346، ص 338-337; ایران و قضیه ایران، جرج. ن. کرزن، ترجمه وحید مازندرانى، ج‏1، سال 1362 شمسى، ص‏353

- منبع:

·          زنگنه، ابراهیم، «شهرستان نیشابور و مهم‌ترین وقایع تاریخ آن»، فصلنامه مشکوة، ش 55، .... به کوشش ققنوس شرق، «تاریخ نیشابور؛ گذری کوتاه بر مهم‌ترین رویدادهای تاریخ نیشابور»، وب‌نوشت ابرشهر، 17/10/1384.