سخن اول: از برزین‌‌مهر تا نیشابور

آذر برزین‌مهر:

آذر برزین‌‌مهر، سومین آتشکده‌ی مهم دوره‌ی ساسانیان، و از آن تولیدکنندگان کشاورز بوده است. این آتشکده، در دوره‌ی ساسانیان، در خراسان جای داشته است. برزین‌مهر، به معنای «مهر بلندپایه» است. جالب توجه، ارتباط مهر با دهقانان و تولیدکنندگان است. اگر به صفت معروف مهر، دارای چراگاه‌های فراخ، نیز توجه کنیم، از این دو امر، به خوبی، اهمیت مهر به عنوان ایزد طبقه‌ی تولیدکنندگان و کشاورزان روشن می‌شود.

آذر برزین‌مهر، یکی از سه آتش مقدس آیین زردشتی بود که در کوه ریوند، در شمال غربی نیشابور جای داشته است. آذر فرنبغ و آذر گشنسب و آذر برزین‌مهر، هر سه را هرمزد، در آغاز آفرینش و برای پاسبانی جهان و جهانیان آفرید و به یاری آن‌ها، همه کار جهان انجام می‌گیرد. این سه آتش و نیز دیگر آتشان، همه از پنجمین گونه‌ی آتش مینوی یعنی آتش سپنیشت (sepeništ)‌اند. تن آنان، آتش گیتی است و مینوی آتش بلند‌سود (برزیسوه) که خود در گرزمان، در پیشگاه اورمزد، فروزان است، بر آتشان بهرام، میهمان است. این هر سه آتش و نیز دیگر آتشان بزرگ را آتش بهرام نیز خوانند.

گفته‌اند این سه آتش در پشت گاو اساطیری سریسوگ (sugĪsr) در دوره‌ی تهمورس (و به روایتی هوشنگ) پیشدادی، نگهداری می‌شد. شبی طوفانی شدید رخ داد و آتش‌ها از پشت گاو به دریا افتاد و در آن‎جا به سوختن ادامه دادند و در دریا به مردمان روشنی بخشیدند. سپس هرمزد در آغاز آفرینش، همه‌ی زمین را برای پاسبانی به این آتش سپرد که همانند آسرون (روحانی) و ارتشتار (سپاهی) و واستریوش (کشاورز)اند.

آتش برزین‌مهر تا زمان گشتاسب، حامی زردشت، از جهان پاسبانی می‌کرد و گشتاسب این آتش را به کوه ریوند که آن را پشته‌ی گشتاسبان خوانند به دادگاه نشانید. تا فرشگرد پاسبانی‌کنندگان جهان‌اند. دیوان و دروجان را نابود می‌کنند.

این آتش جزء سه امشاسپند برگفتار (یعنی بهمن، اردیبهشت و آذربرزین‌مهر) است که به تجلی مادی به گشتاسپ و انجمن بارگاهیان اشکار شدند. در هزاره اوشیدر، پشوتن با کمک آذر فرنبغ و آذر گشنسب و آذر برزین‌مهر به بتکده‌ی بزرگ اهریمن گناهکار دست می‌یابد و آن را نابود خواهد کرد. این بتکده بر ساحل چیچست است. نام دیگر آن آذر سودی‌مهر یا آذر پرسود است.، که بر ساحل دریای سوور جای دارد. ]فرهنگ اساطیر ایرانی، صص. 38-39 [

سوور (دریا):

فارسی میانه: suwar؛ از این دریاچه در اوستا نامی برده نشده است. ظاهرا در حدود نیشابور بوده است. در پی حمله‌ی اهریمن به آب و دفاع آب، چندین دریاچه پدید آمد، یکی از آن‌ها سوور بود. سوور هر ستبری (کثافت) را به اطراف افکند و خویش روشن و پاک نگه‌دارد. چه مانند چشمی است که هر ریمنی (چرک) و گردی را به اطراف افکند و به سبب ژرفای آن هر چه در دریا رود، به بن (ته) نرسد.

آذر برزین‌مهر، ابتدا بر ساحل این دریاچه قرار داشت. به همین دلیل آن را آذر سودی مهر و مهر سود نیز می‌خوانند. از آن‌جا که بنای آذربرزین‌مهر در کنار این دریاچه بوده است و می‌دانیم که آذربرزین‌مهر در کوه ریوند در حدود نیشابور بوده است، پس باید محل این دریاچه در خراسان بوده باشد. در بندهش، هنگام گفتگو از دریاچه‌ها، نخست از چیچست و پس از آن از سوگر نام می‎برد، و این سوگر شاید همان سوور باشد. طبق بندهش «ور سوگر در ابرشهر بوم، در سر کوه توس است. گوید که سود، بهر و نیک‌چشمی و نیکی و افزایش و رادی بدو آفریده شده است».  ]فرهنگ اساطیر ایرانی، صص. 279-[280

ابرشهر (شهر):

نام قدیم نیشابور است. کدخدایی ابر شهر را دستان سام، شکوه بخشید. ابرشهر را ابرنگ‌شهر گویند. دریاچه‌ی سوبر (سوگر) بر سر کوه توس در این شهر قرار دارد. سروش و اردیبهشت در حق شهر، آفرین کرد، بدین روی اسب داری، زیناوندی، ستبرکمانی، پاکیزگی و پیدایی و آرامش و خنیاگری و بلندآوازگی بر این شهر بیشتر است. ]فرهنگ اساطیر ایرانی، ص.60 [

ریوند (کوه):

اوستا: raevant؛ فارسی میانه: rēwand؛ به معنای باشکوه، ریوند یکی از 2244 کوهی است که از البرز‌کوه، رست. نام این کوه، در کنار نام کوه‌های پدشخوار و داراسپند، ذکر شده است. در اعصار جدیدتر، کوه ریوند، در خراسان قرار داشته. گشتاسب‌شاه، آذربرزین‌مهر برآن نهاد، نزدیک نیشابور و به همین جهت آن را «پشته‌ی گشتاسپان» نیز می‌خوانند. او را ریوندی این است که رایومند است. در این زمان نیز کوه‌های شمالی نیشابور ریوند خوانده می‌شود. ظاهرا بر فراز این کوه دریاچه‌ای نیز وجود داشت که به همین نام معروف بود. ]فرهنگ اساطیر ایرانی، ص. 231 [

نیشابور (شهر):

در بسیاری از متون پهلوی و مانوی، نام این شهر را ابرشهر ذکر کرده‌اند. شهر نیشابور را شاپور اردشیران ساخت بدانگاه که پهلیزگ تور را کشت، به همان‌جا شهر را فرمود ساختن. ]فرهنگ اساطیر ایرانی، ص.418 [

منبع:

قلی‌زاده، خسرو، «فرهنگ اساطیر ایرانی، بر پایه‌ی متون پهلوی»، تهران، شرکت مطالعات نشر کتاب پارسه، 1378