بخش دوم نوشتار «حوزه حدیثی نیشابور از ابتدا تا اوایل قرن هفتم هجری»
-- زنان راوی و محدّث نیشابوری
مهمترین مسألهای که میتواند نقش زنان را در خدمت به حدیث و نشر آن روشن سازد، میزان حضور آنان در سلسلهی اسناد و نقل احادیث است. برای این منظور، بررسی دقیق کتب روایی، تاریخی و تفسیری ضروری است؛ چنان که باید این بررسیها در دو حوزهی منابع اهل سنّت و شیعی صورت پذیرد. امّا در مورد حوزهی حدیثی نیشابور، ذکر این نکته قابل توجه است که نه تنها تعداد راویان و محدّثان مردِ شیعه و اهل سنّتِ نیشابوری نسبت به بسیاری دیگر از مراکز حدیثی بیشتر است، بلکه همین وضعیّت تا حدودی نسبت به تعداد زنان راوی و محدّث نیز صادق است؛ به عنوان نمونه، برای شناسایی زنان راوی و محدّث در قرن ششم، دو اثر مستقل در دسترس است؛ یکی کتاب التحبیر فی معجم الکبیر، اثر ابوسعید عبدالکریم بن محمد سمعانی (506 ـ 562ق) و دیگری کتاب السنّة النبویّه فی القرن السادس الهجری، اثر دکتر محمود الدیک. بر اساس این دو کتاب (البتّه نمیتوان این دو اثر را جامع اسامی تمامی زنان محدّث دانست، ولی تا اندازهای میتوانند واقعیّت تاریخی آن دوره را گزارش کنند)، تعداد راویان و محدّثان زن، در شهرهای مختلف به این صورت است: 1. اصفهان، 41 نفر، 2. نیشابور 16 نفر، 3. بغداد 10 نفر، 4. مرو 6 نفر، 5. دمشق و سرخس 3 نفر، 6. همدان 2 نفر، 7. هرات، بخارا، طبرستان، قاهره، سیستان، سبزوار، مدینه و بلخ 1 نفر. (28)
-- خاندانهای معروف حدیثی نیشابور
از خاندانهای معروف نیشابور در گذشته میتوان به: خاندانهای میکالیان، عمّاریان، شدادیان، انماطیان، قاضیان، سیمجوریان، بدیلیان، دلشادیان، منیعی، صاعدی، محمی، مزکّی، مؤمّل، ناصحی، سراجی، شجاعی، صفّار، شحامی، نیلی، عیّار، سیّاری، عنبری، بحیری، قشیری و نیز تعدادی از خاندانهای غیرمسلمان اشاره کرد. در این خاندانها، شمار زیادی عالم و دانشمند در رشتههای مختلف، بهویژه حدیث سر برآوردند که از مهمترین خاندانهای حدیثی نیشابور، میتوان به خاندانهای: بالویی/بالُوی، خاندان میکال، بَحیری، آل تبان، آل صاعد، منیعی و شاذان اشاره کرد که در این خاندانها، تعداد فراوانی محدّث، در نسلهای مختلف، حضور داشتهاند.
-- معرّفی تنی چند از بزرگان حدیثی نیشابور
مراد از محدّثان بزرگ، کسانیاند که تألیفات حدیثی بسیار داشته و یا در فعالیتهای حدیثی در یک حوزهی حدیثی، از شخصیّتهای تأثیرگذار به شمار میروند و یا این که، اساتید بسیار دیده و یا شاگردان بسیار تربیت کردهاند و یا این که در نقل و انتقال میراث حدیث، از نقاط مختلف به آن حوزهی حدیثی یا بالعکس، سهم ویژهای داشتهاند. در اینجا تعدادی از علما و محدّثان برجستهی نیشابوری را به اجمال معرّفی مینماییم:
ابن راهویه (م238ق) اِبْنِ راهویه، ابویعقوب اسحاق بن ابراهیم بن مَخَلّدبن ابراهیم تمیمی حنظلی (حدود161 ـ 238ق)، فقیه، محدّث و مفسّر مروزی خراسانی. وی در سال 184ق، در 23 سالگی برای کسب دانش و استماع حدیث، خراسان را ترک گفت و به شهرهای مختلف عراق، حجاز، شام، مصر و یمن سفر کرد و بارها به بغداد رفت.(29) بیهقی، وی را از اصحاب شافعی شمرده است.(30) شیخ طوسی او را از اصحاب امام علی بن موسی الرضا علیه السلام دانسته است.(31) ابن بابویه نوشته است که هنگام عبور امام علیه السلام از نیشابور، جمعی از دانشمندان و محدّثان نیشابور به نزد امام آمدند و از ایشان خواستند تا از احادیثی را که از پدر خود شنیده است، برای آنها نقل کند و امام حدیث مشهور سلسلة الذهب را برای آنها نقل کرد که اسحاق بن راهویه نیز یکی از آن محدّثان بود.(32) وی پس از مسافرتهای خود به شهرهای مهم علمی اسلامی آن روزگار، سرانجام به خراسان بازگشت و در نیشابور ساکن شد. ابن راهویه از حافظهای قوی برخوردار بوده و از قول خود وی آوردهاند که هفتاد هزار حدیث حفظ داشته است. وی همچون احمد بن حنبل، متمایل به معانی حدیث و پیرو سلف بود و در نتیجه، با اصحاب رأی مخالف بود. ابن راهویه شاگردان بسیاری تربیت کرد و عدّهی زیادی از وی حدیث شنیده و روایت کردهاند که اسامی آنان را ابن عساکر، به صورت مشروح، آورده است،(33) امّا مشاهیر و کسانی که از وی حدیث شنیده و در کتب خود نقل کردهاند، عبارتاند از: احمد بن حنبل در مسند، بخاری در صحیح، مسلم بن حجاج قشیری در صحیح و نسایی در سنن. ابن راهویه در نیشابور درگذشت و گور وی در آنجا مشهور و زیارتگاه شد. ابن ندیم کتابهای السنن فی الفقه و مسند و تفسیر را به وی نسبت داده است. کتاب مسند وی، شش جلد داشته است، امّا تنها اثری که اکنون از او موجود است، جلد چهارم کتاب مسند اوست که آغاز آن «مایروی عن ابی قلابه و زراره» و پایان آن «مایروی عن عکرمه عن ابن عباس عن النبی صلی الله علیه و آله» است.(34)
فضل بن شاذان (م260ق) ابومحمد فضل بن شاذان بن خلیل اَزْدی نیشابوری (م260ق)، متکلم، محدّث و فقیه امامی. بدون تردید، او یکی از استوانههای فرازمند و با شکوه و بسی ارجمند مکتب اهل بیت در سدهی سوم است. فضل بن شاذان در منابع روایی، فقهی، کلامی و رجالی از موقعیتی بیرقیب و ممتاز برخوردار بوده است. او کسی است که پیشوای یازدهم تألیفات وی را تأیید نموده و در مورد برخی از احادیث او نوشته است: «صحیح است و شایسته است که به مطالب آنها عمل شود». فضل بن شاذان در آن روزگار، در طلب حدیث از شهری به شهری، رفت و آمد میکرد و به استماع حدیث از مشایخ فراوانی میپرداخت. در عبارت مبهمی از نجاشی(35) آمده که فضل بن شاذان صحبت امام رضا علیهالسلام را درک کرده و از آن حضرت روایت کرده است، ولی احتمال دارد این خبر مربوط به پدر فضل بوده باشد؛ چرا که پدر فضل را از اصحاب امام جواد علیهالسلام شمرده است. شیخ طوسی ابن شاذان را در شمار اصحاب امام جواد و امام هادی علیهم السلام آورده است. در زمان امام حسن عسکری علیه السلام (254 ـ260ق)، فضل بن شاذان یکی از معتبرترین عالمان امامی خراسان به شمار میرفت و کشی از ارتباط دورادور او با آن حضرت خبر داده است.(36) برجستهترین جنبهی علمی شخصیت فضل بن شاذان، کلام اوست، امّا او به عنوان یک فقیه نیز شناخته میشد و او را در زمرهی فقیهان درجهاول امامیّه شمردهاند، با این همه، اطلاعات باقی مانده از فقه او اندک است. ابن شاذان به عنوان یک راوی در سلسله اسناد بسیاری از احادیث امامیه قرا گرفته، به طوری که آیة الله خویی، فضل بن شاذان را در اسناد بسیاری از روایات - که به 775 مورد میرسد - واقع دانسته است. (37) فضل بن شاذان سرانجام در اواخر سال 259ق، در بستر بیماری افتاد و در اوایل سال 260ق، درگذشت و مقبرهی وی هم اکنون در نیشابور دارای گنبد و بارگاهی است که شیفتگان علم و ولایت در آنجا به زیارت میپردازند. آثار فضل بن شاذان را بالغ بر 180 عنوان دانستهاند.
مسلم (م261 یا 262ق) ابوالحسین، مسلم بن حجاج بن مسلم قشیری نیشابوری از محدّثان ایرانی اهل سنت و گردآورندهی دومین کتاب حدیث صحیح از صحاح ششگانه است. مورخان، تولّد مسلم را در سال 202 یا 204ق، در نیشابور و وفات وی را در سال 261 یا 262ق، در «نصرآباد» نیشابور یاد کردهاند. او فراگیری حدیث را از کودکی شروع کرد و سپس برای دریافت و جمع آوری حدیث و ملاقات با اساتید بزرگ آن زمان به خراسان، حجاز، عراق، شام، مصر و دیگر جاها سفر کرد و از محدّثان و مشایخ وقت، مانند محمد بن اسماعیل بخاری، احمد بن حنبل، محمد بن یحیی، اسحاق بن راهویه، محمد بن مهران، اباغسان، سعد بن منصور، ابومصعب، عبدالله بن مسلمه، عمرو بن سواد، حرملة بن یحیی و دیگران، حدیث شنیده که از میان افراد یاد شده، بیشتر از محضر بخاری بهره برده است و بین او و بخاری رابطهی خوبی برقرار گردیده بود. مسلم، به خاطر علاقهی فراوانی که به گردآوری حدیث داشت، از هیچ کوششی دریغ نمیکرد؛ به طوری که پس از انزوای بخاری، با وجود تبلیغات علیه وی، به دیدار او میرفت و از او حدیث میآموخت. وفات مسلم در سال 261 هجری اتّفاق افتاد و در خود شهر نیشابور، او را به خاک سپردند. از جمله مهمترین تألیفات مسلم عبارت است از: 1. صحیح (جامع صحیح، صحیح مسلم، مسند مسلم)، 2. علل الحدیث، 3. المنفردات و الوحدان، 4. کتاب اوهام المحدثین، 5. طبقات التابعین، 6. المسند الکبیر علی اسماء الرجال، 7. الاسماء و الکنی.
ابوالقاسم نصرآبادی (م367ق) ابو القاسم نَصرآبادی، ابراهیم بن محمدبن محمویه (م 367ق)، از مشایخ خراسان. نام جد ابوالقاسم در برخی منابع، «محمود احمد» نیز یاد شده است.(38) در ابتدا به کار ورّاقی (صحافی و نسخهبرداری از کتب) مشغول بود، امّا پس از مدتی به دنبال آشنایی با معارف اسلامی و جهت استماع حدیث، کار خود را کناری نهاد و نیشابور را ترک گفت و راهی شهرهای مختلف ایران، عراق، شام و مصر شد. نصرآبادی افزون بر تصوّف در تاریخ و حدیث نیز تبحّر داشت، که از این میان، در علم حدیث جایگاه ویژهای دارد.(39) شدّت علاقهی او به استماع و کتابت حدیث تا بدان حد بود که به گفتهی سلمی، در واپسین سالهای حیات نیز هنگام مسافرت جهت مراسم حج، در هر وادی و شهری در محفل روایت حدیث حاضر میشد و به کتابت میپرداخت و هیچگاه کاغذ و دوات بر زمین نگذاشت. بیشتر منابع از او با عباراتی چون کثیرالحدیث و عالم به روایت یاد کرده و او را ثقه خواندهاند. نصرآبادی پس از 25 سال دوری از زادگاه خود و حضور پیاپی در مجلس راویان و مشایخ بزرگ همچون ابو اسحاق اسفراینی، در سال340ق، به نیشابور بازگشت و برای ارشاد طالبان و مریدان به وعظ پرداخت و جمع کثیری چون ابوعلی دقّاق، ابوعبدالرحمن سلمی، حاکم نیشابوری و ابوالعلاء واسطی به روایت از او پرداختند. ابو القاسم در مکّه درگذشت و همانجا مدفون شد.(40)
حاکم نیشابوری (م405ق) نام او «محمد» و نام پدرش «عبدالله بن محمد» و کنیهی او «ابوعبدالله» و شهرتش بیشتر به صورت، «ابوعبدالله حاکم» و «ابن البیع» است. نام کامل او ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن حمدویه بن نعیم بن حکم است. حاکم در طلب علوم عصر، بهویژه دانش حدیث -که پرجاذبهترین دانشهای آن روزگار به شمار میرفت - به اقطار مختلف عالم اسلامی، از نیشابور تا عراق و حجاز و ماوراء النّهر و دیگر بلاد خراسان سفر کرد و دربارهی او نوشتهاند که تنها در نیشابور از هزار شیخ سماع حدیث داشته و از دیگر بلاد نیز حدود هزار تن دیگر را یاد کردهاند. در شناخت و نقد حدیث در سراسر عالم اسلامی، در عصر او کسی را همتای او ندانستهاند و نوشتهاند که در جرح و تعدیل احادیث تمامی بزرگان عصر به او رجوع میکردهاند. بسیاری از زندگینامهنویسانِ او و معاصرانش، از قدیم او را به تشیع و رفض متّهم میداشتهاند و یکی از مهمترین نقطه ضعفهایی که بعضی از علمای حدیث اهل سنّت در کار او و در کتاب «المستدرک علی الصحیحین» او یافتهاند این بوده است که وی به نقل حدیث «من کنت مولاه ...» و حدیث «طیر» پرداخته بوده است و دیگر این که کتابی در فضایل حضرت فاطمهی زهرا نیز نوشته است.(41) آنچه مسلم است، این است که وی اگر هم در باطن شیعیمذهب بوده است و در ظاهر، مسلمانی سنی و بر مذهب امام شافعی بوده و به لحاظ عقیدهی کلامی به مذهب امام ابو الحسن اشعری تمایل داشته است، ولی مانند اغلب شافعیان به اهل بیت رسول و مقام ویژهی امام علی بن ابی طالب علیه السلام ارادتی خاص داشته است. از جمله آثار او میتوان به: المستدرک علی الصحیحین، معرفة علوم الحدیث، سئوالات الحاکم للدار قطنی، تاریخ نیشابور و ... اشاره کرد.
ابواسحاق اسفراینی (م418ق) ابو اسحاق اِسفَراینی، رکنالدین ابراهیم بن محمدبن ابراهیم بن مهران (حدود 337 ـ 418ق)، فقیه شافعی و متکلم اشعری. شرح حالنویسان به زادگاه و سال تولّد او تصریح نکردهاند. ابواسحاق در جوانی (351ق) در طلب علم به عراق رفت و در بغداد اقامت گزید. وی چندی بعد، در حالی که همگان به فضل و تقدّم او اقرار داشتند، به اسفراین بازگشت، ولی پس از مدّتی با اصرار نیشابوریان به نیشابور رفت. در این شهر مدرسهای بینظیر برای او ساختند که در آن به تدریس و گفتن حدیث پرداخت. بنابر نقل فارسی، ابواسحاق، فقیهی مجتهد و متبحّر در علوم، کوشا در عبادت و پرهیزگار و خویشتندار بود. آرای فقهی و اصولی او در منابع مختلف شافعی مورد توجه قرار گرفته است.(42) دربارهی نقش او در کلام اشعری گفتهاند که ابواسحاق، باقلانی و ابن فورک، سه تنی بودند که مذهب ابوالحسن اشعری را با تلاش خود استحکام بخشیدند. ابواسحاق را دارای تصانیف فراوان دانستهاند؛ از آن جمله نورالعین فی مشهد الحسین علیه السلام است که نخستین بار در قاهره (1271ق) و سپس بارها از جمله همراه با کتاب قرة العین فی اخذ ثارالحسین علیه السلام در بمبئی (1292ق) به چاپ رسیده است. از آثار یافت نشده اوست: 1. ادب الجدل 2. تعلیقه، در اصول فقه 3. الجامع، در اصول دین و رد بر مخالفان، 4. شرح الاعتقاد، 5. المختصر فی الرد علی اهل الاعتزال و القدر، 7. المختلف، در اصول فقه.(43) ابو اسحاق سرانجام در نیشابور درگذشت و در مقبرهی حیره به خاک سپرده شد، ولی پس از سه روز پسرش پیکر او را به اسفراین انتقال داد. مقبرهی او دست کم تا سدهی 6 ق زیارتگاه بود و بدان تبرّک میجستهاند.(44)
ابواسحاق ثعلبی (م427ق) ابو اسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم ثعلبی (م427ق) از مفسّران مشهور نیشابور در سدهی چهارم و پنجم هجری است که در منابع با القاب دیگری چون ادیب، مقری، حافظ و واعظ نیز یاد شده است. ثعلبی پیرو فقه شافعی و معتقد به کلام اشعری و متأثّر از صوفیان زمانهی خود بود. مجلس درس تفسیر ثعلبی در نیشابور، زبانزد خاص و عام بود و طالبان علم از مناطق مختلف در آن شرکت میکردند. عبد الغافر فارسی (م529ق) در مورد ثعلبی مینویسد: ثعلبی، عالمی صحیح النقل و ثقه، کثیر الحدیث و کثیر الشیوخ بود. در محرّم سال 427ق، در نیشابور درگذشت.(45) آثار به جای مانده تا به امروز، از ثعلبی، عبارتاند از: الکشف و البیان، عرائس المجالس، قتلی القرآن. عرائس او - که به ذکر داستانهای پیامبران و سرگذشت اقوام آنان اختصاص دارد - از همه مشهورتر است. قتلی القرآن نیز اثری از ادبیات صوفیانه و شامل چندین حکایت در بارهی کسانی است که با شنیدن آیات قرآن جان سپردهاند. امّا مهمترین اثر او همان تفسیر اوست. تفسیر ثعلبی، پس از تألیف، از رواج و شهرت فراوانی در میان عالمان و عامّهی مردم برخوردار شد و اثر قابل توجّهی به آثار تفسیری بعد از خود گذاشت. این تفسیر، همچنین به سبب احادیث ناظر به فضایل اهل بیت، در آثار جدلی شیعه و سنّی نقش آفرینی کرده و شیعیان از آن به عنوان سندی برای اثبات حقّانیت آموزههای خود علیه اهل سنّت استفاده کردهاند. ابن تیمیه و همفکران او منتقدان جدّی ثعلبی در این زمینهاند. این انتقادات موجب کم توجّهی به این تفسیر در مطالعات قرآنی معاصر در کشورهای اسلامی شده است. اگر چه در هیچ منبعی لفظ محدّث برای ثعلبی ذکر نشده است، امّا به جای آن، بلکه بالاتر از آن، دو تعبیر «حافظ» و «ثقه» برای او به کار رفته که هر دو ناظر به ارزیابی کار وی در زمینهی نقل حدیث است. دربارهی مفاد اصطلاح «حافظ» میان عالمان علم الحدیث اختلافاتی وجود دارد، امّا همگی متّفقاند که حافظ برتر از محدّث است و این تعبیر برای فردی به کار میرود که علاوه بر حفظ حدیث، طبقات راویان و محدّثان را نیز بشناسد.(46)
حاکم حسکانى (م490 ق) ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله حسکانی نیشابوری، معروف به «حاکم حسکانی» و «ابن ابی الحداد»، از دانشمندان قرن پنجم هجری قمری و از خاندان علم و ادب بود. او در یک خانوادهی مذهبی در قریهی حسکان از توابع نیشابور به دنیا آمد و از محضر پدر و اساتید بنام آن روزگار همچون قاضی ابوالعلاء صاعد علم آموخت و به رتبهای رسید که در عصر خویش سرآمد دانشمندان عصر خود در حدیثشناسی و علم رجال به شمار میآمد. سید بن طاووس در کتاب شریف اقبال تصریح نموده که حاکم حسکانی از اهل سنت بوده است، و برخی نیز آوردهاند که وی حنفی مذهب و از پیروان ابوحنیفه بود. با این حال، مشهورترین اثر حاکم حسکانی کتاب ارزشمند شواهد التنزیل است که نام کاملش این است: شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الآیات النازلة فی اهل البیت علیهم السلام. در این کتاب، آیاتی از قرآن که در بارهی پیامبر و اهل بیت علیهم السلام نازل شده، بر اساس احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت و صحابه، تفسیر و تأویل گردیده است. او شیخى فاضل و داراى مجلس وعظ و خطابه بود و خود نیز از علماى فراوانى روایت شنیده و یا اجازهی روایت داشت. عبدالغافر فارسی، شاگرد مشهور حاکم حسکانى در کتاب تاریخ نیشابور خود مىگوید: من فهرست تصانیف و تألیفات استادم را به خط خودش دیدهام که به صد عنوان مىرسید و در میان آنها مطالب ارزشمندى بود. از تألیفات وى مىتوان به این عناوین اشاره کرد: شواهد التنزیل، فضائل شهر رجب، خصائص علی بن أبی طالب علیه السلام فی القرآن، تصحیح خبر ردّ الشَّمس و ترغیم النواصب الشُّمُس (شُمُس جمع شموس و به معناى متعصب و لجوج است). سرانجام، قاضىِ محدّث، پس از عمرى خدمت به علوم و معارف اسلامی در حدود سال 490 هجرى دیده از این دنیا فرو بست و به دیار باقى شتافت.(47)
-- آثار و تألیفات محدّثان نیشابوری
محدّثان نیشابوری دارای تألیفات فراوانی در موضوعات مختلف حدیثی و دیگر علوم اسلامی بودهاند که در ذیل به تعداد و موضوعات آنها اشاره میکنیم.(48)
حدیث | 98 |
تفسیر و علوم قرآنی | 24 |
فقه و فلسفه احکام | 26 |
کلام | 46 |
عرفان و اخلاق | 10 |
سیره و تاریخ | 21 |
سایر موضوعات | 58 |
جمع کل | 283 |
-- انواع آثار حدیثی محدّثان نیشابوری
آثار حدیثی محدّثان نیشابوری را میتوان در غالب این موضوعات تقسیمبندی کرد.(49)
نصوص و جوامع حدیثی | 51 |
شرح، حواشی و تعلیقات | 13 |
رجال، تراجم و انساب | 23 |
مصطلع و قواعد الحدیث | 3 |
اربعون نویسی | 2 |
علل الحدیث | 4 |
-- رِحله در جستجوی حدیث
در میان کوچندگان در راه علم، مقام محدّثان ایرانی و در میان محدّثان ایرانی، محدّثان حوزهی حدیثی نیشابور بسیار رفیع است.(50) در واقع، یکی از ویژگیهای حوزهی حدیثی نیشابور، کثرت مسافرتهایی است که علما و محدّثان از سایر نقاط جهان، برای کسب علوم مختلف و استفاده از عالمان و دانشمندان برجستهی نیشابوری و یا سماع حدیث و ... به آن داشتهاند و بالعکس. در ظرف چهار قرن ابتدای اسلام، تعداد اعلام نیشابور، بر اساس آنچه که در کتب تاریخی و رجالی آمده است، بالغ بر 2685 نفر بوده است که از این عدّه، 1860 نفر از اعلام و بزرگان و دانشمندانِ خود نیشابور بودهاند، و بیش از 879 نفر دیگر آنها، از 77 سرزمین دیگر به نیشابور آمده و به تحصیل علوم دینی پرداختهاند و جزو اعلام شهر نیشابور شده و در همین شهر جان به جان آفرین تسلیم کردهاند. نکتهی قابل توجّه در مورد این اعلام و بزرگان - که بسیاری از آنها محدّث بودهاند - این است که این 879 نفر، کسانی هستند که پس از سفر و مهاجرت به نیشابور، در آنجا ساکن شده و حتّی در همین شهر رحلت کردهاند. لذا بدون شک، اگر بخواهیم اسامی عالمان و راویانی را که برای مدّتی به نیشابور آمده و سپس از این شهر خارج شدهاند را ذکر کنیم، شمار این اعلام و جویندگان علم و دانش بسیار بیش از این خواهد شد؛ برای مثال، شیخ صدوق، بخاری، نسایی، خواجه عبدالله انصاری، اِبْنِ حِبّان و ....(51) امّا خود عالمان نیشابوری نیز سفرهای فراوانی به اقصی نقاط جهان اسلام برای کسب علم و دانش، بویژه سماع حدیث داشتهاند. تعداد سفرها محدّثان و راویان نیشابوری به دیگر نقاط به شرح ذیل است:
ـ مدینه، اهواز، واسط، موصل، طوس و سمرقند: 4 سفر.
ـ مدائن، حلب، نسا، اندلس، قزوین، کرمان: 3 سفر.
ـ حرّان، حمص، ترمذ، سجستان، بیروت، جبال و رقّه: 2 سفر.
ـ غزه، خوارزم، دمیاطآ طرسوس، شوشتر، قدس، هند، عسقلان، شیراز و بحرین: 1 سفر.(52)
-- جریان غالب در حوزه حدیثی نیشابور
حوزهی حدیثی نیشابور با توجّه به ویژگیهایی که داشت و به آنها اشاره کردیم، به نظر میرسد که جریان غالب در این حوزه، و حتّی در کلّ منطقهی خراسان را، باید گرایش زیاد به سمت مباحث عقلی و مناظرات کلامی و پرداخت به اصول عقاید دانست؛ اگر چه در این حوزه، کتابها و جوامع حدیثی بسیار مهم و گرانسنگی در مورد حدیث اهل سنّت نیز تألیف گردیده است. این مطلب را نه تنها با مراجعه و بررسی آثار و کتب حدیثی محدّثان این حوزه میتوان فهمید، بلکه نمونههایی را نیز میتوان برای اثبات آن بیان کرد؛ به عنوان مثال، در هنگام حضور امام رضا علیه السلام در نیشابور، مناظراتی بین ایشان و علمای مختلف از سایر ادیان و مناطق دنیا صورت پذیرفت. تأملّی در نوع سؤالات عرضه شده بر آن حضرت و پاسخهای آن جناب، و متن مناظرات نقل شده از ایشان در منابع روایی، تا حدودی میتواند جوّ فکری حاکم بر این مناطق را حکایت کند. بخش عمدهای از مجالس مناظرهی آن حضرت، که گاه به دعوت مأمون و با حضور خود وی نیز منعقد میشد و همچنین پاسخهای حضرت به سؤالات مکتوب و غیرمکتوب، به بحث دربارهی مسألهی امامت اهل بیت علیهم السلام و مباحث مربوط به آن اختصاص یافته است. به جز این، مسائلی همچون توضیح مصداق شیعه، توضیح مصداق صحابی، توضیح معنای اولی الامر، ایمان ابوطالب توضیح معنای امر بین الأمرین، و غیر آن نیز در مناظرات، جلسات و نامههایی که امام از ابتدا یا به عنوان پاسخ سؤالات به افراد و مناطق مختلف ارسال مینمودند، به چشم میخورد، که همهی این موارد، حاکی از همین غالب بودن مباحث عقلی و مناظرات کلامی در این حوزه بوده است. علاوه بر این، حدیث معروف «سلسله الذهب» - که امام رضا علیه السلام به هنگام ورود به خراسان و حرکت به سمت مرو، در نیشابور، با حضور تعدادی بسیار از راویان شیعی و غیر شیعی القا فرمود - نیز، دلالت بر گرایشهای فکری حاکم بر مکتب حدیثی خراسان و نیشابور دارد. از این رو، امام علیه السلام در این حدیث، به یکی از اصولیترین مسائل اعتقادی، یعنی توحید میپردازند و در ادامه، پذیرش ولایت و امامت خود را شرط قبولی توحید از انسانها معرفی میکند: «کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللهُ حِصْنی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی أَمِنَ مِنْ عَذابی»، و پس از مکثی و حرکتی، میفرمایند: «بِشَرْطِها و َأَنَا مِنْ شُرُوطِها». یا در بحث از فرق و مذاهب مختلف در نیشابور، بهویژه در قرون چهارم تا پنجم، دو پدیده یکاملاً روشن و قابل تأکید است و آن دو عبارتاند از: ترکیب کلام اشعری که یک کلامی عقلگرایانه است با فقه شافعی، و دیگری تلفیق فقه شافعی با تصوّف معتدل و متشرّعانه و نیز تصوّف تندرو و افراطی. به نظر میرسد در اثر تلفیق این سه مشرب، در نیشابور آمیزهای منسجم از نظر عملی و نظری شکل گرفت که پیروان فراوانی یافت و به تدریج، به جریانی ریشهدار و فراگیر تبدیل شد که توجّه به مباحث عقلی و پرهیز از افراط و ظاهربینی در آن، نکتهی اصلی بوده است که اوج آن در شخصیّت مشهور فرهنگ واندیشهی اسلامی، یعنی امام محمد غزالی (م505ق) و در اثر مهمّش، احیاء علوم الدین به خوبی میتوان مشاهده کرد.(53)
-- گرایشهای صوفیانه حوزه حدیثی نیشابور
ابو الحسن هجویری (م465ق) انتشار تصوّف در نیشابور را به ابوعثمان سعیدبن اسماعیل حیری نسبت میدهد که مجالس وعظ او در نیشابور شنوندگان بسیاری داشت. او از وجود سیصد شیخ صوفی در خراسان خبر میدهد که هر یک، مشرب خاص خود را داشتهاند و وجود یکی از آنها برای همهی عالم بس بوده است. و این جمله از اوست که «آفتاب محبّت و اقبال طریقت اندر طالع خراسان است».(54) از نیمهی قرن چهارم با گسترش خانقاهها و مدارس متصوّفه، تعالیم صوفیان در نیشابور رواج یافت. در اواخر این قرن، وجود دو مشرب متفاوت صوفی در این شهر قابل تشخیص بود؛ تصوّف میانهرو و معتدل که صوفیان بزرگی چون ابوعبدالرحمان سُلمی (م412ق) و ابوالقاسم قشیری (م465ق) نمایندگان آن بودند، و دیگری تصوّف تندرو و افراطی که عارف مشهور، شیخ ابوسعید ابوالخیر (م440ق) چهرهی برجستهی آن به شمار میرفت. در اواخر قرن چهارم و سراسر قرن پنجم، آداب صوری و زهد افراطی جای خود را به تصوّفی معتدل و متشرّعانه داد.(55) امّا آنچه که سبب این رشد سریع تصوّف معتدل در جامعهی نیشابور شد، در درجهی اوّل، درهمآمیختگی و ارتباط نزدیکی بود که بین تصوّف و فقه شافعی وجود داشت. در واقع، از اواخر قرن چهارم تا پایان قرن پنجم، صوفیان نیشابور به طور گستردهای فقه شافعی را پذیرفتند و فقهای شافعی نیز به تصوّف تمایل پیدا کردند.(56) تا جایی که در تواریخ نیشابور، از هیچ صوفی غیرشافعی یاد نمیشود. حتی شیخ ابوسعید نیز گفته میشود به این مذهب گرایید.(57) در این دوران، تصوّف با فقه شافعی، چنان درآمیخت که عالمی چون قشیری در نوشتههای خود صریحاً پیروی از این دو مشرب را یکسان میشمارد.(58) به هر حال، صوفیان نیشابور در خانقاههای خود به تعلیم مبانی دین و اصول طریقت مشغول بودند و نیکوکاران و بزرگان و اعیان نیز برای آنها خانقاه میساختند تا صوفیان بتوانند در آنها به ریاضت و مراقبت و تهذیب نفس و نیز اخذ مبانی تصوّف از حدیث و تفسیر بپردازند.
فهرست منابع:
-- کتابها:
-- مقالات:
-- پایاننامهها:
پانوشتها:
ابو اسحاق ثعلبی و روش وی در تفسیر قرآن، ص33.
- منبع:
· شرفی، احمدرضا، «حوزه حدیثی نیشابور از ابتدا تا اوایل قرن هفتم هجری»، فصلنامه علوم حدیث، ش 57، پاییز 1389، ص 211-235. به کوشش ققنوس شرق، وبنوشت ابرشهر، آبان ماه 1390.