برای خوانش بخش اول نوشتار «رضی الدین نیشابوری»، کلیک نمایید
ممدوحان رضیالدین:
رضیالدین، از سرایندگان روزگار ایلک خانیان و از ستایشگران این خاندان است که ادلهی آن در دیوان او به وضوح آشکار است؛ از این جهت لازم است اشارهای هر چند کوتاه، به حکومت این خاندان بشود. این سلسله که در تاریخ به «ایلک خانیان»، «ایلک خانیه» یا «آل افراسیاب» معروفند، سلسلهای ترک تبار بودند که بر ماوراءالنهر حکومت داشتند و از جهاتی در تاریخ اهمیت یافتهاند. «یکی آن که، این خاندان ترک، نخستین حکومت اسلامی را در منطقه پدید آوردند، و دیگر آن که، در رواج فرهنگ اقوام ترکنژاد در این ناحیه سهم بسزایی داشتند» (31) این سلسله، «از قرن چهارم تا هفتم هـ.ق.، قریب 230 سال» (32) در ترکستان و ماوراءالنهر حکومت کردند و به سبب آن دولت سامانیان را در ماوراءالنهر برانداخته و در آنجا دولتی مقتدر به وجود آوردند، همانند آنان به تربیت شعرا و ترویج ادب و فضل اهتمام نمودند و با آنکه در گسترش قلمرو فرهنگ و تمدن ایرانی و زبان فارسی سهم بسیاری دارند و در تاریخ ایران بعد از اسلام شهرت و اهمیت یافتند ولی از آنجا که حکومت 230 سالهی آنان همواره دستخوش تهاجم و دگرگونی بود و نظر به کثرت امرا و تشعب آنان، ترتیب دادن تاریخ مدون و مرتبی از آن سلسله، دشوار است.
در میان خانان و خانزادگان این خاندان، مردم شعردوست و شاعرپرور دیده شدهاند. حتی بعضی، از امرای این سلسله، به زبان فارسی شعر سرودهاند و اشعار آنان در کتب ادب نقل شده است. از جملهی آنان، یکی امیرعلی یوری تکین است.
امیر علی، از شاعران مشهور قرن پنجم است و اشعار وی در ترجمان البلاغه و حدائق السحر آمده است. این قطعه:
به پنج حال به عاشق همـیبماند شمع
که برشـــمردم هــــر پنج را بگیــــر شمار
به گونه و به سرشک و گداز و سوزش دل
به سان عاشـــق تا روز هـــر شبی بیدار
دیگر، جلاالدین قلج طمناج خان ابراهیم، سلطان سمرقند، که خطی خوش داشت و به قول عوفی «اغلب و اکثر قوت او از اجرت کتابت قرآن بود، پیوسته مصحف نوشتی و آن را به مجهولی دادی تا بفروختی و قوت خود از آن ساختی.» (32) و او نیز در جوانی شعر میسرود.
دیگر، نصرت الدین قلج ارسلان، خاقان عثمان، پسر ولی عهد جلال الدین ابراهیم که مانند پدر، خوشنویس و شاعر بوده و این رباعی از اوست:
ما و تـــو کـــه هــم نمونهی پرگاریم
سر گرچه دو کردهایم یک جان داریم
چـــون نقطه نهادهایم بـــر دایره پای
تا آخــــر کار ســـر به هــــــم بازآییم
رضیالدین که در زمانه و حوزهی حاکمیت ایلک خانیان میزیسته، زبان به مدح این خاندان گشوده است. در تذکرهها او را معاصر و مداح قلج طمناج خان ایراهیم بیم حسین و پسرش نصرة الدین قلج ارسلان خان عثمان که در 609 کشته شده است، دانستهاند.
آثار رضیالدین:
رضی الدین در باب سی و هشتم کتاب «مکارم الاخلاق»، از کتابی به نام «روضة الوفاء» نام میبرد که به رشتهی تحریر درآورده است، اما امروز اثری از آن در دست نیست.
اثر دیگر او کتاب «المحیط» است دربارهی فقه، که در قاموس الاعلام ترکی از آن نام برده شده است و نویسندهی ریحانة الادب نیز آن را به وی نسبت میدهد.
استاد مجتبی مینوی در کتاب سیرت جلال الدین منکرنی مینویسد: «رضیالدین نیشابوری صاحب طریقهای بود در علم خلاف و مناظره که به نام او شناخته میشد و در آن باب کتابی نوشته بود در سه مجلد به نام «الطریقة الرضویه»، ولی شاگرد او رکن الدین عمیدی که این طریقه را از او فراگرفته بود، آن را تکمیل کرد و به نام خود او «الطریقة المیدیه» مشهور شد، او نیز تصنیف مفردی در آن باب نوشت.» (34)
اثر دیگر او کتاب «مکارم الاخلاق» است که توسط آقای محمدتقی دانش پژوه در سال 1341 از طرف دانشکدهی علوم معقول و منقول دانشگاه تهران، به همراه گشایش نامه منسوب به خواجه نصیرالدین توسی، منتشر شده است. در مقدمه آمده است: این کتاب «به روش نصیحة الملوک غزالی به نگارش درآمده و آمیخته است با داستانها و حکایات و آثار مذهبی و متکی است به تجارب و ملاحظات اجتماعی» و آراسته به سخنان بزرگان آموخته و گرم و سرد چشیده و نزدیک به فهم تودهی مردم که نتایج نیک و بد رفتار و کردار آدمی را با تمثل به حکایات، مشهود میسازد. این کتاب تنها اثر چاپ شدهی رضی الدین نیشابوری است.
وی، این کتاب را، به نام مجیر الدین نجم بن محمد یا نصر بن احمد دهستانی، ساخته است و در دیوان خود هم از او ستایش کرده است. (35)
دیوان:
اگر چه حاصل تمام کوششهای علما، ادبا، فضلا، شعرا و نویسندگان کشور بزرگ اسلامی به ما نرسیده، اما از همانها هم که از تاراج حوادث به سلامت رسته نیز، تعداد زیادی در گنجههای مدرن کتابخانه زانو در بغل گرفته، غبار غم بر چهره و در حجاب قرون، صورت نهفته دارند؛ یکی از اینها، دیوان رضی الدین نیشابوری است که هنوز زینت چاپ، آن را در آغوش نگرفته است. نگارندهی این سطور با تشویق استادان بزرگوار جناب آقای دکتر راشد محصل و جناب آقای دکتر انزابی نژاد، بر آن شدم که این دیوان را که متعلق به شخصیتی عظیمالشان است و همان گونه که در صفحات قبل معرفی شد از اکابر زمانه و از «فصحای شعرای زمان خود بوده است» (36) با مقدمه و تعلیقات به عنوان رسالهی کارشناسی ارشد، تصحیح نمایم، که اینک در این مختصر، شرح حال و نمونهای از اشعار او را ملاحظه میکنید.
ارزش این دیوان –اگر به طور کامل چاپ شود- مسلّم در سیر شعر فارسی و سبکشناسی شعر، اهمیت خود را نمایان خواهد کرد؛ خود او در لطف طبع و شیوهی شاعری و سبک بیان خویش میگوید:
لطیف شیوهی شعری و بوالعجب طرزی
کــه گشتهاند خلایق رهــی بدان سبب
و در مقام معارضه با حسودان شاعرنما و مقابلهکنندگان شعر خویش میگوید:
جست هر کس شیوهای شعر تو را با صد تقار
چـــرخ ولله گر کسی را میدهد زان یک شعیر
به طوری که از اشعار رضیالدین برمیآید و هرمان اته هم اشاره کرده است، تخلص او «رهی» است، «مسعود سعد در اشعار خود غالبا کلمهی «بنده» را به جای تخلص به کار برده و همین عنوان را شاعر دیگر بعد از او یعنی رضی الدین نیز به کار میبرد.» (37)
تو را هر کس به خیری بنده باشد
رهی خـــاص از برای لطف عامت
و
هم رهی دارد دلبستگی خدمت تو
هم تو را دسترس تربیت کهتر هست
و یا:
بنده معذور است اگــر بیلطف تــــو ببرید سر
این رهی را رسم کم رفتست بیجان زیستن
عوفی، دیوان وی را چهار هزار بیت گفته (38) و استاد فروزانفر قریب دوهزار بیت از اشعار او را دیده است. (39) و سعید نفیسی بوده که به 2500 بیت میرسیده است و آنچه که توسط این بنده تصحیح گردیده است حدود 3500 بیت است.
در مورد سبک شعر او باید سبک بینابین را برگزید؛ زیرا «در آثار قرن سوم و چهارم و پنجم وجوه شباهت بسیاری که به آن سبک خراسانی میگویند، همین طور در شعر قرون هفتم و هشتم و نهم وجوه مشترک خاصی است که به سبک این دوره سبک عراقی میگویند» (40) و شعر رضی الدین که در ظرف زمانی قرن ششم واقع است، سبک بینابین است و شاید بتوان گفت شعر او را به سبک عراقی مانندهتر است از آنچه ما سبک خراسانی و بینابین میشناسیم.
موضوع درخور اهمیت و قابل توجه دیگر، حضور چشمگیر رضیالدین نیشابوری است در ادب و زبان فارسی، از جمله در امثال و حکم و فرهنگهای لغت برای شواهد لغوی.
-
نمونهی شعر:
حســـن را با رخ تـــو پیمان است
مشــــک را با گل تــو جولان است
در ضــــیافت ســـــرای انــــده نــــو
پیش هر خستهای جا خوان است
جان اگــــر گشت خـون دل گو شو
بــر تـــو این کارها چـو آسان است
دیــده و جـــان و دل از آن تــــــو-اند
بـــه حقیقت رهــــی نگهبان است
-
نمونهای از رباعیات:
گر باد بـــر آن زلف پریشان زندت
مه طال بقا از ایــــن دندان زندت
ای از دل و جان عزیزتر خوار مدار
درد دل بنده را که بــر جان زندت
-
نیک آن لب هم چو ناروان شیرین است
گویی مگــــــر از رغم زبان شیرین است
نشگفت اگـــــر لبت چنان شیرین است
جان است ز روی لطف جـــان شیرین است
-
دلدار مـــن از زاری کــارم خجل است
که چند به خون ریختن از من بحل است
از وی گله نیست و لیــکن چــــه کنم
چون صورت حال من همه درد دل است
-
آخر به چه جرم این همه کین میبایست
آزار دل زار حــــــــــــزین مـــــیبایست
پرهیز کــــــن از خــــــــون دل بیگنهم
اکنون خــــود رفت پیش از این میبایست
-
در راه جفــا چــون تــو جفازیبی نیست
وز نقد وفا چون تو تهی حسنی نیست
گر صد چو من از عشق تو چون موی شود
زین واقعه به سوی تـــو آسیبی نیست
-
ایام به زیــــر پـــای جــــــورم بسپرد
با کس نفس دلم به شادی نشمرد
از جام جهان مرا نه صاف است نه درد
ضایعتر از این عمر به سـر نتوان برد
-
نمونهای از ارسال مثل:
(آب از سرگذشتن)
دل به من گوید چون آب تو از سر بگذشت
روی بـــــر خاک نـــه از جـــور وی و زار بنال
(عدل دامنی به کمال)
درعهد عدل او است که میشان همیکنند
هنگام خواب مـــــرو چــــــه از پنجهی ذناب
(از بی کفنی زنده بودن)
چنان که خصم تو را دیدهام نشاید گفت
کـه زنده مانده است آری کفن نمیدارد
(از بخت بد نالیدن)
لباس بختم کوته چــــــرا چنین آید
چو هر لباس که باشد مرا دراز آید
(بیوفایی خوبان)
دلا نگفته بدم مـــن تـــو را هـــم از اول
که دلبران را در خورد قول نیست عمل
(به کار خود چشم نداشتن)
سپهر نیکویی کرد و سپس بر آب انداخت
شنیده بـود مگــــر آن مثـــــل سپهر حزون
پینوشتها:
منبع این نوشتار:
- وزیری نژاد، ابوالفضل، «رضی الدّین نیشابوری»، ماهنامه تابران، تیر 1380، ص 41-48.