برای دیدن بخش نخست این نوشتار اینجا را کلیک کنید
با وجود این، زمان احداث راهآهن، گوشهی جنوب شرقی، تقاطع این خرابهها، تقریبا به طور کامل محو شده است و همچنین حفاریهایی که روستاییان به منظور دست یافتن به اشیای قیمتی قابل فروش انجام دادهاند، جزئیات دیگری را در این محل از بین برده است. این تقاطع، هنوز هم میتواند بر اساس نقشههای محلی ساخته شود. همچنین در عکسها روشن است که تیرک شمال غربی – جنوب شرقی تقاطع، در شریان اصلی نیشابور، که به سمت حاشیهی جنوبی شهر محصور جریان دارد، قرار گرفته است. علاوه بر این، تمرکز عظیم کالاهای سفالی از یک نوع در نقاط مختلف خرابهها، نشان میدهد که این، در واقع یک بازار بوده است و آزمایش صدایی که به وسیلهی هیات متروپلیتن انجام شده است، زمان استقرار منطقه را اوایل دوران اسلامی تعیین میکند. اگر فرضا بر این اساس بپذیریم که در واقع، این بازار مربعه بزرگ است، چگونه این فرض با اطلاعات سایر قسمتها تطابق خواهد داشت؟ یعنی:
اول اینکه، با حرکت به سمت شما باید به انتهای پل رسید که یقینا همان دروازهی سرپل شهر محصور میباشد. در واقع بازوی شمالی تقاطع، به دیوار غربی شهر نمیرسد، اما محلهای وجود دارد به نام سرپل (رأس القنطره) که احتمالا از دروازهی بالا به سمت بازار گسترش یافته بوده است. هم دروازه و هم محله، هر دو باید به خاطر پل بالای خندق اطراف شهر، به این نام شهرت یافته باشند. دیگر اینکه با حرکت به سمت شرق در نقشهی محلی، مربع شکل منظمی به اندازهی تقریبی یکصد و پنجاه متر در هر طرف وجود دارد که ظاهرا بقایای یک ساختمان بزرگ است که در اطراف حیاتی ساخته شده است. این محل، همچنین در زیر شهر محصور قرار دارد و کاملا محتمل به نظر میرسد که این همان مسجد جامع پیشگویی شده باشد. حتی ممکن است پایههای دایرهای شکل دو منارهی کنارههای غربی و شرقی، موقعیت محل را مشخص کند؛ دو منارهای که برای این مسجد تایید شده است.
جنوب غربی بازار مربعهی بزرگ همانگونه که در اینجا شناسایی شده است، بقایای آنچه که دارالاماره مینماید، بوده است؛ گرچه سنت محلی بیانگر این است که آن، مدرسه یا دانشکدهای باشد. به نظر چارلز ویلکینسون، به احتمال زیاد این محل ساختمان اصلی دولت بوده است. بنابراین محلهی شمال این ساختمان باید محلهی الحسین باشد که همراه با مقبرهی آن، بعد از پسر حاکم قبلی -الحسین بن معاذ بن مسلم- نامگذاری شده است و بنابراین قسمت شرق ساختمان نیز باید مقبرةالحسین باشد. این مساله وجود قبرستان را تقریبا در جنوب غربی بازار مربعه بزرگ –همانطور که قبلا اشاره شد- تایید میکند. و این تنها محل احتمالی است که اختلاف نظر بین اصطخری و ابن حوقل را برطرف میسازد.
اگر شناساییهایی که تاکنون شده است، درست باشد، اکنون باید امکان پیشبینی محل بازار مربعه صغیر، وجود داشته باشد. این مکان باید در شمال دارلاماره، نزدیک محلهی الحسین و در غرب بازار مربعهی بزرگ باشد. علاوه براین، بازار یادشده، باید به بازار مربعهی بزرگ در نقشههای محلی، شباهت داشته باشد.
با نگاهی به مکان پیشگویی شده در نقشهها، در واقع ترکیب شکل مورد انتظار به دست میآید؛ گرچه کوچکتر و با وضوح خیلی کمتر از بازار مربعه بزرگ. و سرانجام اینکه، فاصلهی پیشگویی شدهی محلهی فرشاخ، هزار و پانصد متر بین دارلاماره و مسجد جامع، به خوبی با فاصلهی مکانهایی که اینجا شناسایی شدهاند، با آن دو ساختمان که یکهزار و دویست و پنجاه متر، به اندازهای که یک کلاغ پرواز میکند و یا حدود هزار و هفتصد متری که مسیر احتمالی محلهها، طبق محور اصلی شهر دنبال میشود، قابل مقایسه است.
به جز حفاری، راه دیگری برای تایید این شناساییها وجود ندارد؛ ولی ممکن است بعضی از تاییدات از یکی از چند موقعیتی که به طور قطع در خرابهها مشخص شدهاند، به دست آید. یکی از اینها حرم ]امامزاده[ محمد محروق –یکی از فرزندان ]امام[ علی ]علیهالسلام[- است که در نیمهی دوم قرن دوم هجری درگذشته است. به دلیل اینکه اشاراتی به قبر او در منابع مربوط به چندیدن دورهی مختلف وجود دارد، به احتمال زیاد ساختمان کنونی- موقعیت آن را به درستی نشان میدهد. مکان شناختهشدهای که در قبرستان محلهی تلاجرد شهر دوران اسلامی بوده است. یکی از فهرستهای مربوط به افراد مهمی که در شهر نیشابور مدفون هستند، نشان میدهد که قبر امامالحرمین جوینی، نزدیک مزار تلاجرد بوده است. جایی که قبر محمد محرق، مطمئنا باید نزدیک آن باشد. از طرف دیگر در شرح حال جوینی، معروف است که او در قبرستان الحسین، دفن شده است. بنابراین علیرغم این قطعیت، به قبرستان الحسین در فهرست مقابر بعدی، اشاره نشده است؛ اما منطقی است که نتیجه بگیریم، قبرستان الحسین، در جایی نزدیک مزار کنونی محمد محروق قرار داشته است. در واقع مجموعهی شناساییهای مورد نظر قبلی، مقبرةالحسین را نزدیک مزار تعیین کردهاند که در نتیجه تا حدودی، به طور مستقل تایید شده است.
با حرکت از شناسایی ساختمانهای خاصی به سمت محلههای مختلف شهر، همین مزار محمد محروق، مشکل خاصی را مطرح میکند. گرچه گمان شده است که مزار محمد محروق در محلهی تلاجرد واقع شده است، محتوای یک سنگ، نشان میدهد که محل دفن خیام، تا همین چند سال پیش، در بیرون ظلع شرقی حرم بوده است. در حالی که یک حکایت قدیمی در بارهی عمر خیام، نقل میکند که او در قبرستان محلهی حیره دفن شده است. به طور مسلم یکی از نشانههای دو قبرستان اشتباه است. موضوع پیچیدهی دیگر این است که زمین شمال حرم محمد محروق، از آن زمان تا حال حاضر، که گرفتن عکسهای یادگاری در داخل باغ در کنار بنای یادبود مدرن و زیبای شاعر بزرگ –عمر خیام- رواج دارد، دگرگون شده است. خوشبختانه منابع مکتوب تا حدی مشخص میکنند که تدفینی که اشتباها شناسایی شده است، متعلق به عمر خیام است و نه محمد محروق. زیرا در حالی که تمام فهرستهای تدفین، به محمد محروق اشاره میکنند و بر نام قبرستانی که او دفن شده است، توافق دارند، ولی نه هیچ یک از این فهرستها به عمر خیام اشارهای میکنند و نه سنگی که قبر مورد ادعای او را نشان میدهد، به دوران بزرگی تعلق داشته است. بنابراین محل قبر مورد ادعا به نظر میرسد که جعل تازهای باشد، نه یک شاخص قابل اعتماد از موقعیت قبرستان حیره.
این نتیجه، برای هر گونه بازسازی موقعیت محلههای چهلگانهی نیشابور و محلههایی از شهر که بیشتر در آثار مکتوب ثبت شدهاند، مهم و قاطع است. گرچه اکنون فقط نامی از نیمی از محلههای وجود دارد و هیچ نشانی برای تعیین محل آنها وجود ندارد، ولی بعضی اطلاعات دربارهی موقعیت بقیه، باقی مانده است و مخصوصا محلهی حیره مهم است؛ زیرا آنجا مرکز عمدهی تجارت و ثروت بوده، و نیز حدود موقعیت آن از هر محلهی دیگری شناختهشدهتر است.
نام حیره در فهرست الحاکم، جایی است که دربارهی روستاهایی که به شهر نیشابور متصل شدهاند، وجود دارد. حیره، یکی از چند اسمی است که به زبان عربی است و نه فارسی. گفته میشود این قریه بعد از آمدن ساکنان عرب از حیرهی عراق، با این نام مشهور شده است. اگر اینطور باشد ممکن است موقعیت حیره به عنوان معیاری از چگونگی وسعت شهر نیشابور قبل از اسلام در زمان فتح شهر باشد. از آنجایی که حیره قبل از آنکه یک محله باشد، یک قریه بوده است، موقعیت نزدیک به شهر محصور باید نشان دهد که شهر قبل از اسلام باید به طور قابل توجهی، در ورای دیوارهایش چندان توسعهیافته، نبوده است.
در بارهی حیره، به عنوان یک محله، الحاکم میگوید که محلهای بسیار وسیع و بزرگ بوده است. بازارش، بزرگترین بازار شهر بوده است. با این وجود میگوید: «بازار از حاشیهی حیره شروع میشد». گذشته از این، چندین منبع به رودی که در حیره جاری بوده، و از میان حیره، ملقاباد و باب معمر میگذشته است، اشاره کردهاند و سرانجام، همانطور که سمعانی [14] میگوید حیره در جادهی بیرون شهر به سمت مرو – که احتمالا راهی است به سمت شرق- وجود داشته است.
با نگاهی به عکسهای محل، همراه با این اطلاعات در ذهن، آشکار است که فقط دو رود جاری مهم از این خرابهها میگذشته است: یکی، دقیقا در شرق دژ و شهر محصور و دیگری، کمی به سمت غرب از میان بقایای یک دیوار مدور که بعدا به آن اشاره خواهد شد. تمام نهرهای سطحی دیگر، صرفا نهرهای خروجی کوچکی از قناتهای زیرزمینی هستند. بنابراین رودخانهی شرقی یکی از این دو رودخانهی مهم است. این رودخانه به تنهایی در نزدیک خرابههای مربعهی بزرگ، قرار دارد، جایی که به عنوان راه خروجی شهر به سمت مرو، توصیف شده است. در نتیجه مسلم است که الحیره در اطراف گوشهی جنوب شرقی شهر محصور قرار داشته است و لااقل از ابتدای بازار مربعهی بزرگ تا رودخانه امتداد داشته است. این مطلب، البته تلویحاً، نشان میدهد که اسکان اعراب پس از فتح شهر، دقیقا در اطراف دیوراهای شهر قدیمی صورت گرفته است. از این رو باید گفت که شهر دروهی قبل از اسلام، در ورای دیوارها، چندان گسترده نبوده است.
اینکه، مسجد جامع، در داخل و یا خارج حیره بوده است، مشخص نیست؛ اما بر اساس قضاوت یک یادداشت سرگذشتنامهای مبنی بر اینکه حرکت تشییعکنندگان، در مسیر جادهی اصلی (الطریق) انجام میشده و از اینکه صاحب سرگذشتنامه، عادت داشته که هر جمعه تا مسجد جامع، قدم بزند تا به مصلای حیره برسد، میتوان گفت یقینا خیلی نزدیک بوده است.
تنها نشان دیگری که از محلهی مسجد وجود دارد، خبری است که میگوید محل یادشده در داخل یا نزدیکی جایی که معسکر (واژهای رایج در زبان عربی به معنای اردوگاه ارتش) نامیده میشده، واقع بوده است. این اسم، دیگر مطرح نمیشود مگر به وسیلهی یاقوت [15] که به محلهای به نام عسکر یا ارتش اشاره میکند و الحاکم نیز محلهای به نام باب عسکر یا دروازهی ارتش را فهرست میکند. الحاکم این محله را دارای بازارهای زیادی میداند، که با محلهی مسجد تناسب دارد؛ زیرا که در نزدیک بازار مربعهی بزرگ واقع بوده است.
احتمالا خود باب عسکر، دروازهای بوده به سوی شارع اصلی شهر، که معمولا الطریق نامیده میشده و ارتش در اوایل دورهی اسلامی برای جنگ به سمت شرق، از طریق آن روانه میشده است. بعدا همانطور که شهر گسترش یافته است، دروازهی شرقی آن از مرکز شهر، فاصلهی بیشتری میگیرد و به نام دیگری خوانده میشود که بعدا نشان داده خواهد شد.
از موقعیت حیره ممکن است موقعیت چندین محلهی دیگر نیز استنتاج شود. رودخانهی جاری در حیره، همچنین از ملقاباد و باب معمر میگذرد، بر این اساس، این محلهها باید در شمال یا جنوب حیره، در امتداد رودخانه، واقع شده باشند. محلهی مقاباد ]ملقاباد[ یکی از محلههای اعیانی با افراد متمول بوده که مستقیما در بالای حیره قرار داشته است. باب معمر به خاطر قبرستانس، در منابع پیشین مشهور است، و احتمالا به خاطر دروازهای که ورودش در همان جادهی اصلی – که اشاره شد- به این نام، خوانده میشده است. از آنجا که خود حیره احتمالا در امتداد سمت شمال جاده بوده است، اگر به بازار مربعهی بزرگ، وصل شده باشد، به احتمل قوی، باب معمر، باید در سمت جنوب قرار داشته باشد.
در حال حاضر، سمت جنوب مسیر احتمالی آن جاده، کم و بیش، باید همان مسیری باشد که راهآهن و جادهی خاکی، دقیقا در شمال آن امتداد یافته است، و در شرق رودخانه، آرامگاه فضل بن شاذان قرار دارد که گفته میشود متوفی 260ق. است. فضل بن شاذان، محققی شیعی است که نامش در فهرست متوفیان و همچنین در بخش شرححالهای حاکم، یاد نشده است. اما مقبرهی او ممکن است نشانهی درستی از گورستان قرن سوم باشد، در این صورت به احتمال زیاد آن گورستان بزرگ و مهم، «باب معمر» است.
گرچه هویت چندین محلهی دیگر، قبلا از طریق شناسایی ساختمانهای خاص، انجام شده است، بنابراین نتایج آنها در اینجا مرور میشود. شاهنبر، باید در داخل شهر محصور، در سمت جنوبی آن و نزدیک بازار باشد و دژ نیز باید در سمت شمالی دروازهی قهندز باشد که دو منبع آن را باب و دژ یا دروازهی دژ (که شکل مخفف قهندز یا قلعه است) مینامند. محلهای که مربعه نامیده میشده است، البته در بازار مربعهی بزرگ بوده است. سرپل، محلهای است در نزدیک شمال بازار، که به سمت دروازهی سرپل در مغرب شهر گسترش مییابد. میدان الحسین، محلهای است که دارالاماره در آن واقع شده است، و آرامگاه محمد محروق در محلهی تلاجرد میباشد.
این شناساییها و آنهایی که در حیره، ملقاباد، باب معمر و باب عسکر، انجام شده است، نسبتا صحیح هستند، اما شناساییهای دیگر، تاحدی، فرضی میباشند.
الحاکم، از «باب طاق»، مثل حیره، به عنوان یکی از قریههایی که به نیشابور پیوستهاند، یاد میکند، ولی این نام در فهرست محلههای شهر نیامده است. ظاهرا، باب طاق، در بین محلههای حیره و ملقاباد که گسترش مییافتهاند، به مرور به آنها متصل شده است. دلیل اعتقاد به چنین چیزی، این است که بر جنازهی شخص معینی، در مرکز ملقاباد، نماز گذارده، سپس او را در مقبرهی خانوادگیاش در دروازهی محل، دفن میکنند و بعد نام افراد دیگر همان خانواده، به عنوان کسانی که در قبرستان حیره به خاک سپرده شدهاند، ذکر گردیده است. شخصی نماز میت را در همان دروازهای که به نام باب طاق معروف است، خوانده است. بنابراین محتمل است که باب طاق به عنوان قریهای مستقل، ناپدید شده، اما به عنوان دروازهای بین حیره و ملقاباد به حیات خودش ادامه داده باشد. نکتهی دیگری که موید این اطلاعات میباشد این است که قبرستان حیره، در طرف شمال محلهای بوده است که به ملقاباد میپیوندد و این، محل دفن واقعی عمر خیام است.
ارزیابی محلههای «قز» (ابریشم) و «باغک» (باغ کوچک)، مشکل است. این دو محله، نزدیک یکدیگر بودهاند و قز، مرتفعترین محلهی شهر، توصیف شده است. قابل درک است که این محله در شمالیترین قسمت، یا محلی در بلندترین نقطهی شهر یا دژ بوده است. معمولا وقتی مرجعی به قسمت بالای شهر به معنای بالای سرچشمه، اشاره میکند، اصطلاح اعلا به جای ارفع به کار میرود. اما شاهنبر که یقینا در داخل شهر بوده است، با اصطلاح اعلا توصیف میشود. گفته شده به خاطر موقعیت مرتفع قز، این محله، بهترین آب و هوای شهر را داشته است.
به نظر میرسد که این مطلب به فضایی باز در قسمت شمالی شهر، اشاره میکند؛ مگر اینکه تامین آب در محلههای بالای شهر، بسیار کم بوده است. زیرا طبیعت آبیاری قنات این است که طول آن نمیتواند از حد معینی کمتر باشد. حتی امروزه سمت شمالی خرابهها با بیابان هممرز است. علاوه بر این در شرح حال افرادی که در حدود دویست هجری قمری متولد شدهاند و حتی پیش از آن، به محلهی قز اشاره میشود. از طرفی دیگر غیرممکن است که بگوییم شهر در آن زمان، در قسمت شمالی، به گستردهترین حد خود رسیده باشد. بنابراین به نظر میرسد که کلمهی «ارفع» به محلی در داخل شهر اشاره میکند؛ البته با این فرض که دژ، یک منطقهی مسکونی نبوده است. مشکلی در این شناسایی است، این است که در فهرست روستاهایی که به شهر پیوستهاند، به قز، اشاره نمیشود؛ در حالی که از باغک، یاد کردهاند و این نشان میدهد که باغک در زمان فتح شهر، بیرون از نیشابور بوده است. با این حال، باغک، در این فهرست، به شهرستان متصل میشود. آنچه که ممکن است از این طریق، تلویحاً فهمیده شود، این است که در داخل شهر فضای خالیای بودهاست که تا بعد از فتح شهر، اشغال نشده است.
اگر این مورد امکان داشته باشد، شاهنبر هم مثل شهرستان است؛ زیرا شاهنبر در فهرست روستاها نیست و ممکن است محلهای اشغالی در ضلع جنوبی بوده باشد که با جادهی اصلی هممرز میشوند و قز، یک محلهی جدا در سمت شمال نزدیک دژ بوده که در بین آنها منطقهای باغی، معروف به باغک قرار داشته است. شاید برخی شواهد برای شناسایی باغک به عنوان مسجدی که توسط عبدالله بن عامر –فاتح نیشابور- ساخته شده است، پیدا شود. زیرا به نظر میرسد عبدالله بن عامر سه باب مسجد ساخته باشد: یکی مسجد جامع در محل آتشکده در دژ، دومی در شاهنبر و یکی هم در بازار مقیل. مسجد باغک، باید همانی باشد که در بازار مقیل ساخته شده است. از آنجایی که بازار مقیل همچنین نام یکی از دروازههای شهر است، باغک باید در اطراف دروازه و احتمالا در دو طرف آن باشد. با مراجعه به موقعیت باب بازار مقیل، محل آن فقط میتواند در سمت شرق باشد ، زیرا باب دژ در شمال، باب سرپل در غرب و محلهی شاهنبر در جنوب، بوده است.
دو محلهی شرقی دیگر در شرق وجود دارند که موقعیت آنها به طور دقیق با منابع نوشتاری مکتوب، گره خورده است: «نصرآباد» و «میدان زیاد بن عبدالرحمن» [16] که پس از مرگش بین سالهای 200 تا 270ق. به نام وی نامیده شد. همچنین یکی دیگر از فهرستهای متوفیان نشان میدهد که موقعیت این محلهها باید به طور فرضی تعیین شوند. بزرگترین محدث مسلمان – مسلم بن الحجاج القشیری [17]- فردی نیشابوری بود که در آخرین فهرست احتمالی متوفیان، به محل دفن او در شهر قهندز نیشابوری قدیمی، واقع در تپههای ترباباد، اشاره شده است؛ جایی که نام آن با قبرستان میدان زیاد، پیوند خورده است.
در فهرست دیگری، محل آن در قبرستان سر میدان، همراه با قاضی ناصر بن زیاد و برخی دیگر تعیین شده که تا اندازهای به نظر میرسد، مقبرهی پیشین او باشد. علاوه براین در یکی از منابع مربوط به شرح حال مسلمانان گفته شده است که او در نصرآباد مدفون شده است و در چندین یادداشت دیگر قبرش در گورستان سر میدان زیاد، ذکر شده است. اما قبر ناصربن زیاد که در مدت کمی بین سالهای 213 تا 233 یا 236، قاضی نیشابور بوده است، در فهرستی مربوط به متوفیان گفته شده است که بالای قبرستان حیره است.
از نظر جغرافیایی آنچه با این اطلاعات افزوده میشود این است که در جایی واقع در شرق قلعه و بالای محلهی حیره و لزوما محلهی ملقاباد، قبرستانی در انتهای بالایی میدان زیاد وجود دارد؛ جایی که نام محلهی بزرگتری نیز هست. این قبرستان باید متصل یا نزدیک به محلهی نصرآباد باشد؛ زیرا دربارهی اینکه مسلم بن حجاج در کدام محله دفن شده است، ابهام وجود دارد.
دربارهی نصرآباد میتوان اطلاعات بیشتری از طریق فهرست محلهها و روستاهای کتاب الحاکم، جمعآوری کرد. ظاهرا نصرآباد، نام جدیدی برای قریهی «سابور» بوده است. زیرا کلمهی «نصر»، یک واژهی عربی است به معنای پیروزی و سابور (شاپور)، نام دو تن از امپراتوران ساسانی است. احتمالا نام این قریه در زمان فتح آن به دست اعراب تغییر یافته است؛ تا بدین وسیله تسلط اعراب را نشان دهد. بنابراین میتوانیم بگوییم این قریه، نزدیک شهر قرار داشته است. البته همان طور که شهر بزرگتر میشده، نصرآباد نیز توسعهی بیشتری مییافته است، تا به محلی برای سکونت عالمان و بازرگانان تبدیل شود. این اطلاعات اندک اخیر، نام نصرآباد را به محلهی ملقاباد و حیره که محل سکونت طبقات بالای اجتماعی بوده است، پیوند میزند. در این حال به هیچ گونه رودی که در نصرآباد یا میدان زیاد جریان داشته باشد، اشاره نمیشود. لذا احتمالا این نهر، مانند گورستان، در فاصلهی بین این دو محله قرار داشته است.
آخرین محلهی قسمت تقریبا شرقی شهر، محلهی جیق یا زیق است. این، نام دروازهی شرقی رباط به سمت بلخ و سمرقند بوده، که این محله را باید دورترین محله به سمت شرق و در امتداد جادهی اصلی شهر باشد.
در قسمتهای دیگر شهر، تقریباً بازسازی به صورت مفصل، مثل آنچه برای شرق و شمال شرقی انجام شده، ناممکن است. در داوری از طریق توصیف چندین محلهای که به عنوان محلههای تجاری، مسکونی و اعیاننشین که قبلا اشاره شد و از طریق مقایسهی تعداد زیادی از نیشابوریهای متشخص که شرححاشان، آنها را به محلهای در شمال شرقی مرتبط میسازد، به نظر میرسد دلیل اینکه اطلاعات جغرافیایی موجود این منطقه، نسبت به سایر مناطق بیشتر است، این است که این منطقه، ثروتمندترین بخش شهر بوده است. برای مثال در قسمتهای شمال و شمال غربی، به طور کلی، سه محله –شاید- وجود داشتهاند: یکی «دارابجرد»، که زمانی قریهای بوده که بعدا به عنوان محله در قسمت بالایی شهر، با بیابان هممرز شد. دیگری «باب ابیالاسود»، دروازهی محلهای در جادهای به سمت کوهستان که در قسمت بالایی شهر بود و دیگری «مناشک» که به دو بخش علیا و سفلی تقسیم شده است، هم به عنوان قریه و هم به عنوان محله در مرز بالایی شهر در وسط حیره. با این حال به ندرت، منابعی وجود دارند که از این سه محلهی مرکب، به اندازهای که دربارهی هر یک از محلههایی که قبلا اشاره شد، یاد کرده باشند. مناشک به اندازهی حیره بود اما فقط هشت نفری که شرح حال آنها موجود است نسبت مناشکی دارند که با چهل و هفت نفری که حیری نامیدهاند، مقایسه میشوند. علاوه بر این، مناشک یکی از مراکز نظامی فرقهی کرامیه، که مشخصا از طبقات پایین اجتماع بودهاند، محسوب میشده است. دلیلی که برای وجود اقشار طبقات پایین در قسمت شمالی شهر لازم است، قبلا در توصیف دارابجرد ارایه شده است. شهر از سمت شمال به بیابان منتهی میشده و مطمئنا به منابع آب کوهستان نزدیکتر بوده است، اما بیشتر قناتها در این قسمت شهر، در زیر زمین جاری بوده و تنها بخش جنوبی، در سطح زمین روان میشده است. رودخانهی جاری در ملقاباد و حیره، یک استثنای قابل توجه میباشد و شاید توضیحی بر مطلبوبیت زندگی در آن مناطق، در شمال خشک، به نظر میرسد که آب به وسیلهی انتقال از سرچشمههای بالایی که به سوی پایین در کانالهای زیرزمینی هدایت میشوند، به دست میآمده است. بنابراین به جرات میتوان گفت که چاههای آمادهی مربوط به قناتها نمیتوانستند مورد استفاده قرار گیرند؛ زیرا آب قناتها آب جاری بود و دلو چاه، در داخل نهر برده نمیشد. اگر قسمت شمالی شهر به خاطر سیستم آبیاش، خشک و غیرخوشایند بود، در عوض قسمت جنوبی شهر به طور وسیع آبیاری میشده و در نتیجه بیشتر قابل زندگی بوده است.
آنچه دربارهی محلههای جنوبی شهر معروف است، توجه به تاب آوردن آنها در برابر حوادث روزگار است. برای مثال «جوری علیا» که محلی با نهرها و باغهای فراوان توصیف شده، عیدگاه بوده است. یادداشت دیگری میگوید که این مکان در نزدیکی حاشیهی شهر قرار داشته است. زیرا موقعیت آنجا به گونهای است که معولا چنین مکانهایی در آن حوالی واقع میشوند. در جای دیگری، جوری و احتمالا علیا و سفلی با هم از نظر اندازه با حیره و مناشک مقایسه میشود. دلیل وجودی جوری در حاشیهی شمالی شهر آن است که هنوز نامش به عنوان قریهای در آن منطقه حفظ شده است. این را که جوری، منطقهی خوشایندی برای زندگی و بنابراین منطقهی مسکونی اعیان بوده است، از طریق ذکر نام نوزده نفر از افرداد معروف این محله در مقایسه با هشت نفری که برای مناشک نام برده میشود میتوان فهمید.
محلهی دیگری که فقط در قسمت جنوبی شهر میتوانسته باشد «بیدستان» است که به خاطر روییدن تعداد زیادی درخت بید، به این نام خوانده میشده است. امروز منطقهی نیشابور، تقریبا خالی از درخت است؛ بنابراین نهالستان این شهر در جاهای پایینی نهری که از میان ملقاباد و حیره میگذشته، بوده است. این بر این اساس است که رود در نقشهی بیدستان قرار گرفته است. همچنین در سمت جنوب محلهی «جنجرود» است و از نامش برمیآید که محلهای با چاههای پرآب بوده است.
در منابع قدیمیتر معمولا از جنجرود به عنوان قریه یا قریههایی (دو قریهی علیا و سفلی) یاد شده است و یقینا در حومهی شهر بوده است. اما در حدود قرن پنجم هجری قمری از آن به عنوان یک محله نام برده شده، نه یک قریه. موقعیت جنجرود میتواند با دقت بیشتری تعیین شود؛ به این ترتیب که از یک طرف به محلهی تلاجرد – جایی که مقبرهی محمد محروق واقع شده است- متصل میشود و این به میدان الحسین واقع در شرق تلاجرد نزدیک بوده است. با توجه به این قراین و شواهد و همچنین قرار گرفتنش در حومهی شهر، جنجرود باید در جنوب حرم محمد محروق قرار داشته باشد.
محلهی دیگری که در نزدیک میدان الحسین قرار داشته است، محلهی «باب عروه» یا «باب عذرا» است. یک فهرست جدیدتر از متوفیان اشاره میکند که گویا این قطعه متصل به مقبرةالحسین بوده است. در اثر دیگری گفته میشود که محقق مشهوری در این قبرستان، مدفون شده است و دیگری میگوید که در قبرستان باب عروه، دفن شده است.
سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که باب عروه از کدام طرف با میدان الحسین متصل بوده است؟ منطقیترین راهحل این است که نقطهی اتصال آن را از سمت شمال بدانیم. آنچه که این مطلب را معقول مینمایاند این است که به این محله به طور مکرر در آثار شرححالنویسی مهمی که از اواخر قرن سوم نوشته شدهاند، اشاره میشود و این زمانی است که ساختمان دارلاماره توسط عمرو لیث صفاری در این قسمت شهر، بین بازار مسجد و مرکز جدید حکومتی توسعه یافته است. ثانیا آنکه این محله یقینا در نزدیکی یک دروازه قرار داشته است و با این حال دروازهای وجود ندارد که به بیرون شهر منتهی شود. بنابراین باب عروه مانند باب عسکر و باب معمر که قبلا مرود بررسی قرار گرفتهاند، احتمالا با راه اصلی که از منطقهی بازار شمال گورستان الحسین میگذرد، روبهرو می شود و نهایتا اینکه با حرکت به قسمت غربی شهر به آسانی تبدیل به یک محله میشود؛ یعنی محلهی قباب، محلهای که راه اصلی شهر به طرف عراق میگذرد، واقع شده است.
محلههای دیگر به موقعیت «شادیاخ» وابسته هستند. شادیاخ، زمانی، منطقهای حومهنشین بوده است. سپس مرکز حکومت سلسلهی طاهریان در قرن سوم هجری قمری میشود و سپس به وسیلهی صفاریان –جانشینان طاهریان- ویران میگردد، و سرانجام مدتی نیز – از زمان ویران شدن شهر در قرن ششم تا هجوم بیرحمانهی مغول و تخریب دوبارهی ان در کمتر از صد سال- به تمامی شهر، اطلاق میشده است.
خوشبختانه هنوز محلهای به نام شادیاخ وجود دارد. شادیاخ نام تپهای است که احتمالا باقی مانده از قلعهای در گوشهی جنوبی. دیوار گرد و قابل تعقیبی در حدود یکصد و بیست و پنج هکتار با یک منطقهی سی و نه هکتاری الحاقی که-دیواری نیمدایرهای- جنوب غربی دیوار اصلی را احاطه کرده است.
از آنجا که مسلم است که این دیوار، دیوار شهر نیشابور در عصر تمدن اسلامی، که تاکنون دربارهی آن بحث میشده نیست، این سوال مطرح میشود که این دیوار متعلق به چه دورانی است؟ تنها پاسخ این سوال، این است که بگوییم این دیوار متعلق به شهر نیشابوری است که مغولان آن را ویران کردهاند.
امروزه نه تنها نام محل صحیح شادیاخ حفظ شده است، بلکه همچنین در میانهی سمت جنوبی دیوار اصلی، مقبرهی بزرگترین شاعر فارسی، یعنی فریدالدین عطار، محفوظ مانده است و گفته میشود که عطار یکی از قربانیان حملهی مغول بوده است. امکان تاییدات بیشتر در مورد این شناسایی وجود دارد.
محدودهی اصلی خرابهها به سمت شرق در پستی و بلندیها پوشیده است. سطح زمینی که دیوار شادیاخ بر آن مشرف است، برای کسی که بر آن قدم میگذارد، ظاهرا صاف و مسطح به نظر میرسد، اما واقعیت چیز دیگری است؛ زیرا عکسهای محلی اشکال مدوری را بر بندهایی که برای آبیاری مزارع، درست میکنند نشان میدهد و شکلهای مدور شاهد یقینی از پستی و بلندیهایی است که به وسیلهی خرابههای مدفون به وجود آمدهاند، زیرا همانگونه که مورخان مغول میگویند، این قوم در ویران کردن کامل شهرها مُصر بودهاند.
اکنون به پرسش پیشین در بارهی محلهی شادیاخ برمیگردیم. مشکل میتوان باور کرد که شادیاخ عصر تمدن اسلامی، به اندازهای که تپههایی کنونی نشان میدهند، در سمت غرب بوده باشد، محلهی تلاجرد در محدودهی حرم محمد محروق و تلاجرد، هممرز «جلاباد» بوده که به نوبهی خود با شادیاخ مرز مشترک داشته است.
برای معتبرتر ساختن این توصیف لازم است که شادیاخ تا قبل از قرن ششم در سمت شرقیتر قرار داشته باشد. بدون شک اطلاق نام شادیاخ بر موقعیت کنونی، نتیجهی این است که شادیاخ، گزینهی دیگری برای نامیدن تمام شهر نیشابور در دوران قبل از مغول بوده و بعد از با خاک یکسان شدن شهر توسط مغولان، به قابل رویتترین بخش خرابهها متصل شده است.
اینکه اصولا شادیاخ تا چه اندازه در قسمت شرقی بوده، بستگی به آن دارد که آیا محلهی جلاباد از سمت شمال، یا از سمت غرب با تلاجرد هممرز بوده است؟ اگر از سمت شمال هممرز بوده باشد، در نتیجه، شادیاخ باید تقریباً در منطقهی شرقی دیوار شهر بعدی بوده باشد و اگر از طرف غرب هممرز بوده باشد، شادیاخ باید به مرکز منطقهی محصور نزدیکتر باشد. خوشبختانه اطلاعات فهرست متوفیان کمک میکند تا به این سوال پاسخی منطقی داده شود. در یکی از این فهرستها گفته میشود که فرد معینی در قبرستان جلاباد دفن شده است. فهرست دیگر میگوید که قبر این فرد در سهراهی به سمت حرم تلاجرد بوده است و سومی ادعا میکند که مدفن شخص یاد شده، نزدیک خندق شادیاخ، در سهراهی به سوی حرم بوده است.
دربارهی اینکه این راه کدام است، سخنی گفته نشده است؛ اما این سوال تنها یک پاسخ منطقی بیشتر ندارد: تنها یک راه از شمال میآید – مسیر جادهی کنونی به حرم، به موازات خندق- که مسلما به بیرون دیوار شادیاخ میرود، قرار دارد. بنابراین جلاباد باید در سمت شمال تلاجرد واقع شده باشد. در نتیجه محلهی اصلی شادیاخ نیز باید به طور تقریبی در گوشهی شمال شرقی محوطهی دیوار باشد. در آن منطقه اخیرا مقبرهی ناشناختهای که در بین افراد محلی به مقبرهی «طفلان مسلم»، شهرت دارد، پیدا شده است. این مطلب ممکن است به طور قابل تصوری محل فراموششدهی قبرستان شادیاخ را که چند تن از فرزندان نامدار ]حضرت[ علی ]ع[ در آن مدفون هستند، نشان دهد که همانند محل دفن محمد محروق قابل تکریماند.
تنها دو محل قابل تعیین برای بحث باقی، میماند که هر دوی آنها به شادیاخ وابسته هستند: یکی «محمدآباد» که نامش در فهرست قریههای الحاکم هست؛ اما به نظر میرسد که به عنوان یک ناحیه در داخل محلهی شادیاخ توسعه یافته باشد. این محله ظاهرا به خاطر فروانی باغها و برکههای آب خود، محلهای اعیاننشین بوده است. شاید این خود بیانگر این مطلب باشد که محمدآباد در حاشیهی بیرونی شادیاخ، در منطقهی رودخانهای که هنوز هم از گوشهی منطقهی محصور میگذرد، قرار داشته است.
آخرین محله «خواست» است که از سمت دیگری که هممرز با ربع بخش روستایی یا کشاورزی مازول است به شادیاخ متصل بوده است. از آنجایی که مازول، ربع شمالی بوده است و شادیاخ و محمدآباد، هر دو به نظر میرسند که در قسمت مرز غربی شهر بودهاند، خواست، به احتمال قوی – همانطور که در نقشه نشان داده میشود- در جنوب شادیاخ بوده است.
از چهل و هفت محلهی شهر که بهوسیلهی آنها توصیف شده است تاکنون بیست و پنج محله به همراه یکی دو تای دیگر، که در فهرست الحاکم نیست، فرضی تعیین شدهاند. با این حال هنوز موقعیت تعداد مهمی از محلهها باقی میماند که فقط میتوان موقعیت آنها را حدس زد. برای مثال، فرد مایل است که بداند، محلهی «جولا» کجا بوده است. این تنها یک حدس است که گفته میشود که این محله در بخشی که طبقات پایین اجتماع سکونت داشتهاند، در شمال غربی شهر بوده است. «زرون»، محلهی سکونت حاکم نیشابور در قبل از اسلام نیز متاسفانه نامشخص است. چنین است محلهی «درویش یهود»، که حاکم، نامشان را در فهرست قریههایی که به شهر پیوستهاند، آورده است.
با این حال امید است آنچه در اینجا انجام شده به اندازهی کافی بتواند نمای کلی تقریبا درستی از نیشابور عصر تمدن اسلامی را ارائه دهد. کار دیگری که بر اساس این بازسازی توپوگرافی میتواند انجام شود، برآورد جمعیت شهر است. ثابت شده است که شهر نیشابور قبل از اسلام، به طور قابل توجهی در آن سوی دیوارهای قلعه و شهر محصور گسترش نیافته است. از آنجایی که این منطقه به وسیلهی دو تپه، 6/17 هکتار، پوشیده شده، میزان جمعیت این شهر را در زمان ساسانیان از طریق ضرب این اعداد در ضریب تراکم میتوان برآورد کرد. عامل تراکم چیزی است که در بین مورخان جمعیتی مورد منازعه است. اما عدد صد تا دویست نفر در هر هکتار، تقریبا مورد توافق آنهاست. با این حال جمعیت نیشابور قبل از اسلام در حدود یکهزار و هفتصد و شصت نفر تا سههزار و دویست و پنجاه نفر خواهد بود که با این حساب، موقعیت آن به ندرت جایی بزرگتر از یک پادگان برای حفاظت از مسیر بازرگانی خراسان به نظر میرسد.
مسلما نیشابور بعد از اسلام، رشد محسوسی پیدا میکند، گفتن اینکه این رشد با چه سرعتی انجام شده، مشکل است. اما سرنخهایی وجود دارد. مسجد جامع در پایین شهر محصور که به وسیلهی ابومسلم –انقلابی عباسیان در نیمهی قرن دوم- ساخته شده است، احتمالا نزدیک محل سکونت مسلمانان آن دوره بوده است.
یکصد و بیست و پنج سال بعد، دارالاماره به وسیلهی حاکم صفاری –عمرو لیث- ساخته شد و آن نیز احتمالا در حدود مرکز شهر، در آن روزگار قرار داشته است.
الحاکم، زمانی که دربارهی میدان الحسین، که دارالاماره در بالای آن واقع بوده است، سخن میگوید چنین مینماید که در وسط شهر قرار داشته است. بر این اساس رشد نیشابور در سدهی نخستین حکومت مسلمین، در مقایسه با رشد آن در قرن دوم، نسبتا محدود بوده است. اینکه نیشابور در چه زمانی به اوج خود میرسد، مشخص نیست. اما من تلاش کردم تا خطی بر اطراف آنچه به نظر میرسد ناحیهی مسکونی دوران تمدن اسلامی بوده است، رسم کنم. این کار را از طریق بررسی سطح ناهمواریهایی که به وسیلهی بندهای آبیاری مدور در روی عکسهای محلی آشکار میشوند، همراه با قدم زدن در تمام قسمتهای خرابهها، برای یافتن شاهدی بر سکونت مردم، همانند سفالینهها و آجرهای شکسته، انجام دادهام.
البته این خط کاملا فرضی است، ولی طول منطقه به خوبی با عدد یک فرسخ یا شش کیلومتر، که برای عرض شهر، توسط جغرافیادانان عرب ذکر شده، منطبق است. به هر حال این شاید حدود تقریبی شهر و همچنین حداکثر آن را نشان میدهد.
محدهدهی این خط تقریبا یکهزار و ششتصد و هشتاد هکتار است. با در نظر گرفتن یکصد نفر در هر هکتار، جمعیت شهر یکصد و شصت و هشت هزار نفر، و با احتساب دویست نفر در هکتار، سیصد و سی و شش هزار نفر خواهد بود. در حالی که محیط اسکان بر اساس حداقل وسعت برآورد شده است. اما با ابن حال یقینا فضای باز زیادی حداقل در محلههای بیرونی شهر وجود دارد، از این رو به نظر میرسد این برآورد حداقل تا یک سوم کاهش یابد. بنابراین بهترین برآورد من از جمعیت نیشابور، حداکثر در حدود یکصد و ده هزار یا دویست و بیست هزار نفر خواهد بود.
تایید مستقلی برای این برآورد ممکن است در یادداشت الحاکم یافت شود. آنجا که میگوید محلهی جولای که متوسط بود، نه بزرگ و نه کوچک، دارای سیصد کوچه بوده است. اما متاسفانه معنای دقیق کلمهی کوچه روشن نیست. امروزه، کوچه، خیابان بن بست کوچکی است که در آن تعدادی از خانهها مقابل هم قرار دارند. با این حال عدد سیصد کوچه در هر هکتار، عدد میانگین باشد، با توجه به محلههای چهل و هفتگانهی فهرست الحاکم، جمعیت شهر بالغ بر چندین صد هزار نفر خواهد شد. برای هماهنگ ساختن عدد یکصد و ده تا دویست و بیست هزار نفر جمعیت، باید تعداد افراد هر کوچه بین ده تا پانزده نفر باشد.
عددی برابر دو تا پنج خانواده که بستگی به نظر هر شخص از تعداد افراد یک خانوادهی معمولی محاسبه میشود. این تعداد به نظر میرسد که برای مفهوم یک کوچه، انگونه که معمولا استنباط میشود، بسیار کم است. بنابراین عدد سیصد کوچه در یک محلهی متوسط، چندان نمیتواند مورد وثوق باشد.
اما نیشابور بعدی، یعنی شهری که در منطقهی شادیاخ بعد از ساخت شهر اصلی در قرن ششم، ساخته شد، دیواری بزرگ، منطقهای را که با یکصد و بیست و شش هکتار، همراه با سی و نه هکتار دیگر که از طریق دیوار مدوری به سمت جنوب آن، افزوده میگردد، دربر میگیرد، مجموعا جمعیتی را در برمیگیرد که جمعیتی بین شانزده هزار و پانصد تا سی و سه هزار نفر نمیشود.
به منظور بررسی این ارقام جمعیتی و با درنظر گرفتن اینکه، وضعیت نیشابور پس از ویرانیاش توسط مغولان، تنزل کرده، ما میتوانیم محدودهی کنونی شهر نیشابور را، که از اوایل قرن نهم در همان مکان باقی مانده است، مورد مطالعه قرار دهیم. گرچه اکنون، نیشابور، دیگر دیواری ندارد، ولی آثار دیوارهای کهنهاش به آسانی در عکسهای محلی پیداست. این دیوراها، منطقهای در حدود یکهزار و پنجاه و هفت هکتار را در بر میگیرند که با احتساب ضریب تراکم، که در بالا بدان اشاره شد، محل کافی برای اسکان دههزار و پانصد تا بیست و یکهزار نفر میباشد.
این ارقام را میتوان با برآوردهای ارایه شده توسط جهانگردان اروپایی، که در قرن نوزدهم میلادی از نیشابور گذر کردهاند، مقایسه کرد. فراسر [18] (1821م.) میگوید که به او گفته شده بود که جمعیت نیشابور ده هزار نفرند، ولی او خودش پنجهزار نفر تخمین زده است. کونولی [19] (1830م.) هشت هزار نفر برآورد کرده است، فریر [20] (1845م.) هشت هزار، ایست ویک [21] (1862م.) سیزدههزار، سفرنامه ناصرالدینشاه (1865م.) دوازده هزار نفر ذکر میکند. گلد اسمیت [22] (1872م.) هشت هزار نفر، کروزون [23] ده هزار نفر برآورد میکند، گارسیا آیوسو [24] (1876م.) پنج هزار نفر آمار میدهد، اما میگوید که قبل از خشکسالی احتمالا نه هزار نفر بودهاند. باست [25] (1878م.) ده هزار نفر، یات [26] (1897م.) دوازده هزار نفر، هموتوم شیندلر [27] (1910م.) پانزده هزار نفر و جکسون (1910 م.) بین ده تا پانزده هزار نفر برآورد میکند. از مطلب آخرین نویسنده که در سال 1910 میلادی گزارش شده است، مسلم میشود که جمعیت هنوز داخل منطقهی دیوار کشیده شده زندگی میکردهاند. که مورد استفاده برای برآورد جمعیت عصر تمدن اسلامی است. در سرشماری 1956 میلادی، اشاره شده است که جمعیت نیشابور بیست و پنج هزار و هشتصد و بیست نفر است، اما در آن زمان، شهر به ماورای دیوراها، گسترش یافته بود.
پانوشتها:
1. A.V.W. Jackson
2. P.M. Sykes
3. Metropolitan Museum
4. Charles Wilkinson
5. Huntington Aerial Surveys
6. The History Of Nishapur
7. Richard N. Frye
8. ص 61-67.
9. Abd Allah b. Amir
10. Al-Istakhri
11. Ibn-Haugal
12. Al-Magdisi
13. P.M.Sykes's
14. As-Samani
15. Yagut
16. Abd ar-Rahman
17. Muslin b. al-Hajjaj al-Qushairi
18. Fraser
19. Conolly
20. Ferrier
21. Eastwick
22. Goldsmid
23. L. Curzon
24. Garsia Ayuso
25. Bassett
26. Yate
27. Houtum Schindler
پانوشتهای برگردان علی انوری:
برای آگاهی بیشتر از برگردان علی انوری به بخش «منبع این نوشتار»، در پایان متن مراجعه نمایید.
N1- P.M.Sykes, "A Sixth Journey In Persia", The Geographical Journal, XXXVI(1911), 157; A.V.W. Jackson, From Constantipole To The Home Of Omar Khayyam, New York, 1911, 252.
N2- بر طبق کتاب «اهالی نیشابور» که توسط الحاکم نیشابوری نوشته شده، ... کتاب فوق شامل فهرستی از متوفیات میباشد که قسمتی از آن، در کتاب الحاکم آمده است. کتاب «سیاق التاریخ نیشابور» که توسط عبدالغافر فارسی نوشته شده ... . «منتخب کتاب سیاق التاریخ نیشابور» که خلاصهای از همان اثر میباشد ... .
N3- نقاط شرع چهار فهرست 67b، 69b، 70b و 71a الحاکم میباشند. تاریخ فهرستها را نمیتوان دقیقا تعیین کرد، اما فهرست اول از زلزلهی 1405م/808ق، نام میبرد، جدول دوم از فریدالدین عطار نام میبرد که در زمان حملهی مغول مرحوم شد، و جدول چهارم شامل نام مکانهای متعددی است که، مربوط به شهر ]نیشابور در[ قرون وسطی نیست.
N4- برای اطلاعات بیشتر راجع به زلزلههای نیشابور، به صفحات 68b تا 69a الحاکم مراجعه شود.
N5- توصیف کامل ساختمانهای تاریخی و خرابهها در نیشابور، در کتاب خطی 65 صفحهای علی مقدم، تحت عنوان «مختصر گزارشی از گذشته شهر نیشابور»، که در تصرف و اختیار من است آمده است. مسجد جامع در صفحات 29-35 مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است.
N6- صفحات 57a تا 58a الحاکم.
N7- املاء این نام در معجم البلدان یاقوت به صورت شاهنبر ]شاه انبار[ (shāhhanbār) آمده است. Yagut, "Mujam al Buldan", ed. F. Wustenfeld, 1966, III, 246.
N8- صفحهی 61b الحاکم.
N9- Al-Aistakhri, "Kitab al-masalik wa'l-mamalik", Leiden, 1927, 254.
N10- Wilkinson, Nishapur: Pottery of the Early Islamic Period.
N11- مسجد دژ در صفحهی 66b، مسجد شاهعنبر ]شاهنبر[ در صفحهی 61b، و مسجد گذرگاه معقل ]مقیل[ در صفحهی 21b کتاب الحاکم آمده است.
N12- صفحهی 8b کتاب الحاکم.
N13- صفحهی 59b کتاب الحاکم.
N14- صفحهی 254 کتاب استخری.
N15- صفحات 59a و 67b الحاکم.
N16- صفحات 58b و 59b الحاکم.
N17- Al-Istakhri, 255. Al-Moghdisi, "Ahsan at-taqasim bi marifat al-agialim", ed. M.J. de Geoge Bibliotheca Geographorum Arabicorum, III, Leiden, 1906, 316.
N18- جدول قریهها در صفحهی 58b الحاکم، جدول محلات در صفحات 58b-59b الحاکم. درجهی تناقض بین دو جدول قابل بحث و گفتگوست، زیرا دوقریه، یکی علیا و دیگری سفلی، گاهی در محلات به نام واحدی ذکر شده است.
N19- استخری ص 254، مقدسی ص 316، الحاکم ص58a، ابن حوقل کتاب صورةالارض ص 431. ترجمهی فرانسوی ابن حوقل، Configuration de la Terre ترجمهی J.h. Kramers. G. Weit، پاریس، 1946 میباشد وی ترجیح میدهد که نام پل آخری را به نام Darmikin (ص 418) بخواند، اما استخری ناقض این نظر است.
N20- ترجمهی مربع به عنوان چهارسوق، به وسیلهی Schefer در ترجمهی سفرنامه ناصرخسرو به کار برده شده است، که او آن را به لفظ فارسی «چهار سوق»، ترجمه کرده و به معنی چهار راهی است که در هر سمت آن بازاری قرار داشته باشد. وقتی «رمحار» یا «زمجار» که طبق فهرست الحاکم یکی از محلات شهر قرون وسطی بوده است، بعد از خرابیهای مغول به صورت شهرک یا قریهای جداگانه درآمد، «چهار راهک» نامیده شد که از کتاب انساب سمعانی که در سال 1962-1966 به وسیلهی عبدالرحمن یمینی در حیدرآباد ویراسته شده، این نام اخذ شده، برایاطلاعات بیشتر راجع به باقیماندهی رمجار در قرن سیزدهم به کتاب W.E.D Allen, "A history of Georgian People", London, 1932، ص 108، مراجعه شود.
N21- استخری، صص 254-256.
N22- ابن حوقل، صص 431-432.
N23- مقدسی، ص 316.
N24- ابن حوقل، 2؛ 417.
N25- استخری، ص 254.
N26- Sykes, "Sixth Journey", 157, reproduced in Jackson, From Constantipeople, Opposite 252.
منبع این نوشتار:
· بویلت، ریچارد و.، «بازسازی جغرافیایی و جمعیتی نیشابور»، ترجمه حسن شکوهیان، دو ماهنامه آینه پژوهش، مرداد و شهریور 1378، شماره 57، ص ۲-13.
Richard W. Bulliet, "A Topographic and Demographic Reconsrtruction"
برگردان (ترجمهی) دیگری از این متن (مقاله) به دست علی انوری با عنوان «بازشناسی و جمعیتشناسی نیشابور قرون وسطایی»، در ماهنامهی آینده (سال هشتم، آبان 1361، شماره 8، ص 512-520)، در دسترس است، که البته به نظر میرسد، این برگردان صرفا شامل بخشهای نخست متن اصلی است (یعنی تا حدود جایی که در این متن با نشان N26 مشخص شده است) و بخش بزرگی به فارسی برگردانده نشده، و یا اینکه در نسخهای که در دسترس اینجانب (ققنوس شرق؛ وب نوشت ابرشهر) بود، صرفا برگردان بخشهای نخستین وجود داشت. در نوشتار بالا سعی شده است از برگردان موجود علی انوری، نیز به ویژه، با آوردن پانوشتها و نیز درج برخی اصطلاحات که در برگردان ایشان آمده بود در میان []، در متن اصلی نوشتار، استفاده شود.
Neyshabur Encyclopedia
-----------------------------------------------------
Neyshabur or Nishapur, The Phoenix of The East,
The Land of Philosophy, Mathematics, Mysticism, Poem, Pottery, Turquoise, Rhubarb and
BorzinMehr FireTemple